صُحُفٍ مُطَهَّرَه

احادیث اهل بیت علیهم السلام در موضوعات مختلف
مشخصات بلاگ
صُحُفٍ مُطَهَّرَه

عمده مطالب این سایت که با نام نویسنده "صُحُفٍ مُطَهَّرَه" مشخص شده است برگرفته از کانال تلگرام به نشانی (https://t.me/sohof2) و در جهت نشر احادیث اهل بیت علیهم السلام می باشد.

نویسندگان

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امامت» ثبت شده است

عبد الاعلى گوید: از امام صادق علیه السلام راجع بقول عامه پرسیدم که گویند: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «هر که بمیرد و امامى نداشته باشد، بمرگ جاهلیت مرده است» فرمود: درست است به‌خدا. عرض کردم: امامى (در مدینه) وفات کرده و مردى در خراسان است و نمی‌داند وصى او کیست، همین دورى از امام براى او عذر نیست؟ فرمود: معذور نیست. چون امام بمیرد، برهان و حجت وصیش بر کسانى است که در سرزمین او هستند. و بر کسانى که در سرزمین امام نیستند، چون خبر وفات او را شنیدند، لازم است (برخی‌شان برای شناخت امام جدید) سفر کنند، همانا خداى عز و جل می‌فرماید: «چرا از هر گروه از مؤمنان، دسته‌‏اى کوچ نکنند تا درباره دین، دانش بیاموزند و چون باز گشتند قوم خویش را بیم دهند، شاید آنها بترسند(توبه: 122)
عرض کردم: اگر دسته‌اى کوچ کردند و بعضى از آنها پیش از آنکه (به شهر امام) برسد و بداند بمیرد؟
فرمود: خداى جل و عز می‌فرماید: «و هر که براى مهاجرت بسوى خدا و رسولش از خانه خویش در آید، آنگاه مرگ وى فرا رسد، پاداش او بعهده خدا باشد.»
(نساء: 99) ...

در ادامه روایت نیز پرسش‌های جالبی آمده است. مثلاً از این‌که گاه بعد از وفات یک امام، امام بعد، درِ خانه خود را بسته، (از روی تقیه) مردم را بسوى خود فرا نمی‌خواند و نه دیگرى ایشان را به سوی امام راهنمائى می‌کند. در حدیث بالا به اموری چون وصایت اشاره شده، و آمده که مثلاً نافع مولی ابن عمر (م116) یکی از چهار شاهد وصایت امام باقر علیه السلام به امام صادق علیه السلام بوده است.

هم‌چنین در روایات دیگری نیز همین آیه سوره نساء در مورد زراره به کار رفته است. چه زراره بعد از امام صادق علیه السلام، فرزندش را از عراق برای شناخت امام بعد فرستاده بود، ولی قبل از برگشت فرزندش از مدینه، درگذشت (تفسیر العیاشی، ج‏1، ص271؛ رجال الکشی، ص156).
بنا بر روایات دیگری بلافاصله امامت امام کاظم علیه السلام علنی نشده بود، و تا مدتی برخی از اصحاب حتی در مدینه حیران بوده اند.
(الکافی، ج‏1، ص351)

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً فَقَالَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ- قُلْتُ فَإِنَّ إِمَاماً هَلَکَ وَ رَجُلٌ بِخُرَاسَانَ لَا یَعْلَمُ مَنْ وَصِیُّهُ لَمْ یَسَعْهُ ذَلِکَ قَالَ لَا یَسَعُهُ إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا هَلَکَ وَقَعَتْ حُجَّةُ وَصِیِّهِ عَلَى مَنْ هُوَ مَعَهُ فِی الْبَلَدِ وَ حَقُّ النَّفْرِ عَلَى مَنْ لَیْسَ بِحَضْرَتِهِ إِذَا بَلَغَهُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ قُلْتُ فَنَفَرَ قَوْمٌ فَهَلَکَ بَعْضُهُمْ قَبْلَ أَنْ یَصِلَ فَیَعْلَمَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یَقُولُ- وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏.  ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ قُلْت‏... الکافی، ج‏1، ص378؛ و به طرق دیگر از ثقات: الإمامة و التبصرة من الحیرة، ص87

صُحُفٍ مُطَهَرَه

روایت است از سلیمان بن جعفر هاشمی که امام کاظم علیه السلام به او فرمود: ای سلیمان مگر نه این که پیامبر تو را زاده؟ گفتم: بله. [از طرف مادر البته]. فرمود: مگر نه این که علی دو بار تو را زاده؟ [یعنی از طرف مادران] گفتم: بله. فرمود: مگر نه این که از نسل جعفر طیّاری؟ [از طرف پدر] گفتم: بله. فرمود: ولی اگر آن چه بر آن هستی [یعنی مذهب صحیح و ولایت امام زمان] نبود هیچ بهره ای از این [نسب عالی] نمی بردی.

گرچه شاید سند این روایت متصل نباشد، ولی این مضمون با مجموعه ای از آیات و روایات تأیید می شود. از آن جمله آیه ای که در مورد پسر حضرت نوح علیه السلام می فرماید: «او از اهل تو نیست. او تبهکار است.» و به تعبیر روایت به خاطر عمل ناشایست و عقیده فاسدش او را از حضرت نوح علیه السلام نفی نمود. (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص151؛ معانی الأخبار، ص106) و از آن جمله آیات سوره احزاب است. (احزاب: 30 و 31)
چنانکه در روایات از علویانی که به باطل مدعی امامت هستند شدیداً برائت جسته شده است. (تفسیر القمی، ج2، ص251؛ الکافی، ط - الإسلامیة، ج1، ص372؛ الغیبة للنعمانی، ص113 و 114؛ ثواب الأعمال، ص214؛ معانی الأخبار، ص213؛ الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص: 375)

الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ، قَالَ:، قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ (ع) لِسُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ: یَا سُلَیْمَانُ وَلَّدَکَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قَالَ نَعَمْ، قَالَ: وَ وَلَّدَکَ عَلِیٌّ (ع) مَرَّتَیْنِ قَالَ نَعَمْ، قَالَ: وَ أَنْتَ لِجَعْفَرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى قَالَ نَعَمْ، قَالَ: وَ لَوْ لَا الَّذِی أَنْتَ عَلَیْهِ مَا انْتَفَعْتَ بِهَذَا.
رجال الکشی، ص474
 

صُحُفٍ مُطَهَرَه
... کیست که به معرفت امام برسد؟ یا تواند او را انتخاب کند؟ هیهات هیهات، خردها درباره‏ اش گمراهند... از وصف واصفان فراتر است، انتخاب بشر را چه به امامت؟، عقل کجا و مقام امام کجا؟
فمَنْ ذَا الَّذِی یَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ یُمْکِنُهُ اخْتِیَارُهُ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُول‏... فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هذَا؟ وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هذَا؟

امام سجاد علیه أفضل الصّلوة والسّلام: امام از ما جز معصوم نیست.
الإمامُ مِنّا لا یَکونُ إلّا مَعْصُوماً.

و عصمت چیزی نیست که در ظاهر خلق باشد، که با آن (علامت ظاهری) شناخته شود. و لذا معصوم جز با نص الهی (قابل شناخته شدن) نیست.
و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها و لذلک لا یکون الا منصوصا...

معانی الاخبار،ج١،ص١٣٢، حدیث رضوی نیز در مصادر بسیاری از جمله الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 201 آمده است.
صُحُفٍ مُطَهَرَه

امام حسن عسکری علیه السلام را نزد علی بن نارمش _ که از ناصب ترین مردم و شدیدترین آنان در دشمنی با آل ابی طالب علیهم السلام بود_ حبس کردند و به او دستور دادند تا می تواند امام را آزار دهد. یک روز بیشتر نگذشت که [آن چنان شیفته امام شد که] برای امام چهره بر خاک می سائید و از روی احترام و تعظیم، [نگاهش را در مقابل امام به زیر می انداخت و] چشمش را بالا نمی آورد و امام از حبس او بیرون آمد؛ در حالی که بیش از همه به عظمت امام بصیرت یافته و گفتارش در شأن امام از همه مردم نیکوتر شده بود.
... طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ وَ بَخَعَ کُلُ‏ مُتَکَبِّرٍ لِطَاعَتِکُمْ‏ وَ خَضَعَ کُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِکُمْ وَ ذَلَ‏ کُلُ‏ شَیْ‏ءٍ لَکُمْ وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُم‏ ...  (زیارت جامعه)

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْعَلَوِیِّ قَالَ: حُبِسَ أَبُو مُحَمَّدٍ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ نَارْمَشَ وَ هُوَ أَنْصَبُ النَّاسِ وَ أَشَدُّهُمْ عَلَى آلِ أَبِی طَالِبٍ وَ قِیلَ لَهُ افْعَلْ بِهِ وَ افْعَلْ‏ فَمَا أَقَامَ عِنْدَهُ إِلَّا یَوْماً حَتَّى وَضَعَ خَدَّیْهِ لَهُ وَ کَانَ لَا یَرْفَعُ بَصَرَهُ إِلَیْهِ إِجْلَالًا وَ إِعْظَاماً فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ وَ هُوَ أَحْسَنُ النَّاسِ بَصِیرَةً وَ أَحْسَنُهُمْ فِیهِ قَوْلًا.
الکافی ؛ دار الکتب الإسلامیة ؛ ج‏1 ؛ ص508

 


 

صُحُفٍ مُطَهَرَه

حضرت عبدالعظیم گوید: بر سرورم امام هادی علیه السلام وارد شدم. وقتی مرا دید؛ فرمود: ابوالقاسم، خوش آمدی. به راستی که تو ولیّ ما هستی. گفتم: فدایت شوم. میخواهم دین خود را بر تو عرضه کنم تا اگر پسندیده است؛ تا هنگام ملاقات خدا بر آن ثابت بمانم. امام فرمود: عرضه کن. گفتم:
1. اعتقاد دارم خداوند واحد است. چیزی مانند او نیست و از دو حد ابطال و تشبیه بیرون است. نه جسم است؛ نه صورت؛ نه عَرَض و نه جوهر. بلکه اجسام را جسمیّت بخشیده و صورتها را صورت کرده و اعراض و جواهر را آفریده است. او ربّ هر چیز و مالک، جاعل و پدیدآورنده آنها است.

2. محمدّ صلّی الله علیه و آله بنده و فرستاده خدا و آخرین پیامبران است و بعد از او تا روز قیامت نبیّی نخواهد بود. 

3. و معتقدم: امام و خلیفه و ولی امر بعد از او امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است. سپس به ترتیب حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی و سپس شما مولای من.

امام در این جا فرمود: و بعد از من پسرم حسن. پس چگونه خواهد بود حال مردم در زمان جانشین او؟

گفتم: چطور مگر مولای من؟

امام فرمود: ظاهرش دیده نمیشود و بردن نامش حلال نیست؛ تا زمانی که قیام کند و زمین را از عدل و داد پر نماید؛ چنان که از جور و ستم پر شده است.

گفتم: به این نیز اقرار می کنم و نیز معتقدم:

4. دوست آنان دوست خدا و دشمنشان دشمن خدا است. طاعتشان طاعت خدا و نافرمانی از آنان نافرمانی خدا است.

5. و معتقدم: معراج حق است.

6. و سؤال و جواب در قبر حق است.

7. و بهشت حق است.

8. و دوزخ حق است.

9. و صراط حق است.

10 . و میزان حق است.

11. و قیامت بی هیچ شکی خواهد آمد و خداوند اهل قبور را برمی انگیزد.

12. و معتقدم فرائض واجب بعد از ولایت عبارت است از: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر.

 امام هادی علیه السلام فرمود: ابوالقاسم! به خدا سوگند این همان دین خدا است که برای بندگانش پسندیده؛ پس بر آن ثابت بمان. خداوند تو را در دنیا و آخرت بر قول حق ثابت بدارد.

کفایة الأثر، علی بن محمد الخزّاز، نشر بیدار ص 286 و 287

صُحُفٍ مُطَهَرَه

امیر المومنین علیه السلام : عدالت چهار شعبه دارد: 1- فهمیدن امر مشکل [دقت در فهمیدن] 2- رسیدن به حقیقت دانش 3- روشنى حکم (داورى)، 4- شکیبائى؛ پس هر که بفهمد همه دانش را تفسیر کند، و هر که بداند آبگاههاى داورى را بشناسد و هر که بردبارى ورزد، در کارش زیاده روى نکند و میان مردم ستوده زندگى نماید.

بیانی عقلی: عدل تنها با علم کامل محقق می شود زیرا کسی که جای هر چیز را نداند نمی تواند هر چیز را در جای خود نهد از این رو کسی که جاهل است و در امور علم قطعی و جامع ندارد نمی تواند متولی آن شود مگر آن که به سرچشمه دانش متصل باشد و بتواند در مبهمات به او رجوع کند.

مطالب مرتبط:

شائبه ادعای امامت

امام نیست مگر کسیکه ...

شرط وجوب اطاعت مطلق(1)

شرط وجوب اطاعت مطلق (2)

شرط وجوب اطاعت مطلق (3)

عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یَعْقُوبَ اَلسَّرَّاجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سُئِلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ....وَ اَلْعَدْلُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ غَامِضِ اَلْفَهْمِ وَ غَمْرِ اَلْعِلْمِ وَ زَهْرَةِ اَلْحُکْمِ وَ رَوْضَةِ اَلْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ فَسَّرَ جَمِیعَ اَلْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ عَرَفَ شَرَائِعَ اَلْحُکْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِی اَلنَّاسِ حَمِیداً... .
الکافی
, ج 2 , ص 50 ؛ تحف العقول، المکتبه الحیدریه، ص115

هو الهادی

امام رضا علیه السلام فرمود: هر کس برای انبیاء (علیهم السلام) ربوبیت و  برای ائمه (علیهم السلام) ربوبیت یا نبوت و برای غیر امامان، امامت ادّعا کند؛ ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم.1

امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمود: ای ابامحمد؛ هر کس ادعا کند که ما ربّ هستیم؛ از او بیزاری بجوی.2

امام صادق علیه السلام فرمود:  مردی خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله رسید و گفت: السلام علیک یا ربّی! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تو را چه شده؟! خدا لعنتت کند! ربّ من و ربّ تو خداوند است.3

مطالب مرتبط:

و أَحِبُّوا أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ‏ حُبّاً مُقْتَصِداً وَ لَا تَغُلُّوا...

نفی تفویض

مراقب جوانانتان باشید...

1.مَنِ ادَّعَى لِلْأَنْبِیَاءِ رُبُوبِیَّةً وَ ادَّعَى لِلْأَئِمَّةِ رُبُوبِیَّةً أَوْ نُبُوَّةً أَوْ لِغَیْرِ الْأَئِمَّةِ إِمَامَةً فَنَحْنُ مِنْهُ بُرَءَاءُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.  (عیون أخبار الرضا علیه السلام؛ نشر جهان ؛ ج‏2 ؛ ص201)

2. یا أَبَا مُحَمَّدٍ ابْرَأْ مِمَّنْ یَزْعَمُ أَنَّا أَرْبَابٌ‏ (رجال الکشی، نشر دانشگاه مشهد، ص298)

3. (رجال الکشی؛ نشر دانشگاه مشهد؛ ص299)
صُحُفٍ مُطَهَرَه
صُحُفٍ مُطَهَرَه
امام حسین علیه السلام و یارانش هنگام حرکت به سوی کوفه، در جایی به نام ثعلبیه فرود آمدند. بشر بن غالب بر ایشان وارد شد و گفت: ای پسر رسول خدا مرا آگاه کن از معنای این سخن خدا "یوم ندعوا کل أناس بإمامهم." (روزی که هر گروهی را با امامشان فرامی خوانیم)
امام حسین علیه السلام فرمود: امامی به هدایت دعوت کرده و گروهی او را اجابت کرده اند و امامی به گمراهی فراخوانده و قومی دعوتش را پذیرفته اند. آنان در بهشت اند و اینان در دوزخ. و این همان سخن خدا است که "فریق فی الجنة و فریق فی السعیر" (امالی الصدوق، ص۲۱۷)
در شناخت انگیزه قاتلان امام حسین علیه السلام بیش از هر چیز باید به برداشت آنان از "امامت" توجّه داشت؛ برداشت باطلی که مطابق با مذهب رسمی اهل سنّت و تبلیغات حکومت اموی بود. یزیدیان از آغاز تا فرجام، بر این تاکید داشتند که آن چه می کنند، با معیارهای ولایتمداری، درست و ارزشمند است. به چند نمونه توجّه کنید:
۱. والی کوفه، نعمان بن بشیر، پس از ورود مسلم بن عقیل به منبر رفته، زبان به تهدید گشوده و چنین می گوید :... اگر رودرروی من بایستید و بیعت خود را بشکنید و با امام خود [یعنی یزید] مخالفت کنید، سوگند به الله که جز او خدایی نیست، تا وقتی که قبضه شمشیر در دستم بماند، شما را با شمشیر می زنم؛ اگر چه هیچ یک از شما مرا یاری نکند. امیدوارم در میان شما حقّ شناسان بیش از کسانی باشند که باطل به هلاکتشان می کشاند.
۲. همچنین عبیدالله بن زیاد پس از دستگیری هانی بن عروه، بر فراز منبر خطبه می خواند: ... ای مردم! به طاعت خدا و طاعت امامان خود درآویزید و اختلاف و تفرقه نورزید که هلاک خواهید شد ...این جمله ظاهراً تفسیری است بر آیه شریفه "و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا"
۳.مسلم بن عقیل را دستگیر کرده و به قصر ابن زیاد آوردند. بر درگاه قصر میان او و مسلم بن عمرو الباهلی گفتگویی درگرفت. مسلم بن عمرو، مسلم بن عقیل را سرزنش کرده و گفت: ... من فرزند کسی هستم که حقّ را شناخت، آن گاه که تو آن را نشناختی و برای امامش [یعنی یزید] خیرخواهی کرد، آن گاه که تو به او خیانت کردی و حرف شنید و اطاعت کرد، آن گاه که تو نافرمانی کرده و مخالفت ورزیدی.

۴. ابن زیاد نامه ای به حرّ بن یزید نوشت و دستور داد کاروان امام حسین علیه السلام را متوقّف کند و این نامه را به همراه شخصی از قبیله کنده فرستاد. ابوالشعثاء یزید بن زیاد بن المهاصر _که هم قبیله او بود_ به آن شخص گفت: مادرت به عزایت بنشیند، این چیست که برایش آمده ای؟ آن شخص نیز با حالت حقّ به جانب پاسخ داد: برای چه آمده ام؟ امام خود را فرمان برده ام و به بیعت خویش وفا کرده ام‌. ابوالشعثاء گفت:  خدایت را نافرمانی کردی و امامت را در هلاک خویش فرمان بردی. ننگ و آتش برای خود به دست آوردی. خداوند فرموده: "و آنان را امامانی قرار دادیم که به آتش فرا می خوانند و روز قیامت یاری نمی شوند.‌" مقصود، امام تو است.
۵. یکی از فرماندهان سپاه یزید به نام عمرو بن للحجاج الزبیدی در روز عاشورا می گفت: ای کوفیان! بر فرمانبرداری خود و همراهی جماعت بمانید و در کشتن کسانی که از دین بیرون رفته و با امام [یعنی یزید] مخالفت کرده اند تردید به خود راه ندهید.
۶. روایت کرده اند که شمر بن ذی الجوشن پس از نماز صبح می گفت: خدایا تو شریفی و شرافت را دوست داری و می دانی که من هم شریفم، پس مرا بیامرز! ابواسحاق به او گفت: چگونه خدا تو را بیامرزد در حالی که به سوی پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بیرون رفته و بر کشتن او یاری دادی؟! شمر گفت: ای وای، چه می کردیم؟! امیران ما چنین دستور دادند و ما با آنها مخالفت نکردیم و اگر با آنها مخالفت می کردیم از این خران پست تر بودیم!
۷. قاتل بریر بن خضیر به نام کعب بن جابر نیز در شعری می گوید: (اگر عبیدالله را دیدی به او خبر بده که من گوش به فرمان خلیفه ام)
و همو سالهای بعد همچنان به جنایات خود افتخار کرده و می گوید: (خدایا ما وفا کردیم پس ما را مانند کسانی که خیانت کردند قرار مده)
امّا دیدگاه امام حسین علیه السلام و شیعیان درست در برابر برداشت آنان قرار داشت.
آنان همواره بر شروط امامت و معیارهای شرعی آن تاکید داشتند.
امام
علیه السلام در پاسخ نامه کوفیان، برخی شروط را برشمرده است: به جانم سوگند که امام نیست، مگر کسی که به کتاب خدا عمل کند؛ عدالت در پیش گیرد؛ حقّ را دین خود قرار دهد [یا به حقّ حکم کند] و خودش را در راه خدا وقف نماید.
و خطاب به سپاه حرّ بن یزید فرمود:... ای مردم اگر تقوا پیشه کنید و حق را برای اهلش بشناسید نزد خدا پسندیده تر است. ما اهل بیت به ولایت این امر (یعنی حکومت) سزاوارتریم از این افراد که چیزی را ادّعا می کنند که حقّ آنان نیست و در میان شما به ستم و تجاوز رفتار می کنند ...

1. ... إن أبدیتم صفحتکم لی، و نکثتم بیعتکم، و خالفتم امامکم، فوالله الَّذِی لا إله غیره لأضربنّکم بسیفی مَا ثبت قائمه فِی یدی، و لو لَمْ یَکُنْ لی مِنْکُمْ ناصر. أما إنی أرجو أن یکون من یعرف الحق مِنْکُمْ أکثر ممن یردیه الباطل. (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۶)
2. ... أَیُّهَا النَّاسُ، فاعتصموا بطاعة الله و طاعة أئمتکم، وَ لا تختلفوا وَ لا تفرقوا فتهلکوا ... (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۸)
3. ... انا ابن من عرف الحق إذ أنکرته، و نصح لإمامه إذ غششته، و سمع و أطاع إذ عصیته و خالفت ... (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۷۶)
4. "و ما جئت فِیهِ! أطعت إمامی، و وفیت ببیعتی" .... "عصیت ربک، و أطعت إمامک فِی هلاک نفسک، کسبت العار و النار، قَالَ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ، فهو إمامک."  (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۰۸)
5. یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ، الزموا طاعتکم و جماعتکم، وَ لا ترتابوا فِی قتل من مرق من الدین، و خالف الإمام. (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۵)
6. وَیْحَکَ، فَکَیْفَ نَصْنَعُ، إِنَّ أُمَرَاءَنَا هَؤُلاءِ أَمَرُونَا بِأمرٍ، فَلَمْ نُخَالِفْهُمْ، وَ لَوْ خَالَفْنَاهُمْ کُنَّا شَرًّا مِنْ هَذِهِ الْحُمُرِ (تاریخ الاسلام، ج۵، صص۱۲۵و۱۲۶)
7. فأبلغ عُبَیْد اللَّهِ إما لقیته ... بأنی مطیع للخلیفة سامع ... یا رب إنا قَدْ وفینا، فلا تجعلنا یَا رب کمن قَدْ غدر. (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۳) ... "... فلعمری مَا الإمام إلا العامل بالکتاب، و الآخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه عَلَى ذات الله." (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۳)
أَیُّهَا النَّاسُ، فإنکم إن تتقوا و تعرفوا الحق لأهله یکن أرضى لِله و نحن أهل البیت أولى بولایة هَذَا الأمر عَلَیْکُمْ من هَؤُلاءِ المدعین مَا لیس لَهُمْ، و السائرین فیکم بالجور و العدوان ...(تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۰۲)
گردآوری : https://t.me/zecra
هو الهادی

شیخ مفید از عبداللّه بن عطاء مکى روایت کرده که مى گفت: هرگز ندیدم علما را نزد احدى کوچک و حقیر، چنانکه میدیدم آنها را در نزد حضرت امام محمد باقر علیه السلام، و هر آینه دیدم حکم بن عتیبه را با آن کثرت علم و جلالت شأن که در نزد مردم داشت، هنگامى که در نزد آن جناب بود چنان مى نمود که کودکی است که نزد معلم خود نشسته!
أخبرَنی الشّریفُ أَبو محمّدٍ الحسنُ بنُ محمّدٍ قالَ : حدَّثنی جدَی قالَ : حدثَنا محمدُ بنُ القاسم الشیبانیّ قالَ : حدّثَنا عبدُ الرّحمن بن صالح الأزدیّ ، عن أَبی مالکٍ الجَنْبیّ، عن عبدِاللهِ بنِ عطاءٍ المکِّیِّ قالَ : ما رأَیت العلماءَ عندَ أحدٍ قطُ أَصغرَمنهم عند أَبی جعفرٍ محمّدِ بنِ علیِّ ابنِ الحسینِ ولقد رأَیتُ الحَکَمَ بن عُتَیْبَةَ معَ جلالتِه فی القومبینَ یدیه کأَنّه صبیّ بین یَدَیْ مُعَلِّمه.

هو الهادی
روایت است که مردی مسن و نابینا در گذر گدایی می‌کرد. امیر المؤمنین علیه السلام پرسیدند: این چیست؟ گفتند: او مردی نصرانی (مسیحی) است!
امام فرمود: تا جوان بود از او کار کشیدید و حالا که پیر شده رهایش کردید؟! (پس دستور داد) خرج او را از بیت المال بپردازید.
بالإسناد عن محمّد بن أحمد بن یحیی، [فی نوادر الحکمة] عن محمّد بن عیسى، عن أحمد بن عائذ، عن محمّد بن أبی حمزة عَنْ رَجُلٍ بَلَغَ بِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: مَرَّ شَیْخٌ مَکْفُوفٌ کَبِیرٌ یَسْأَلُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مَا هَذَا فَقَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَصْرَانِیٌّ قَالَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّى إِذَا کَبِرَ وَ عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَیْهِ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ.
تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏6، ص: 293، وسائل الشیعة، ج15، ص: 66
صُحُفٍ مُطَهَرَه
امام صادق علیه السلام فرمودند: (امامان در کتاب خدا بر دو نوع اند:
1. خداوند فرموده است: «آنها را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند.» [فرموده: به امر ما] نه امر مردم. آنان امر خدا را بر امر خویش و حکم خدا را بر حکم خویش مقدّم می دارند.
2. خداوند فرموده است: «و آنها را امامانی قرار دادیم که به سوی آتش دعوت می کنند.» آنان امر خود را بر امر خدا و حکم خود را بر حکم خدا مقدّم می دارند و مطابق هوای خود [و خواسته و نظرِ خویش] و بر خلاف آن چه در کتاب خدا است عمل می کنند.)
امامان الهی علیهم السّلام از آیات قرآن نکات جالبی استفاده می کنند، که در عمق جان و دل می نشیند. مثلاً در همین آیه بعد از بیان امام، تعبیر «بامرنا» را خیلی آشکار و گویا می یابیم.
این نکته در روایات بسیار دیگری نیز قابل مشاهده است.
 نمونه: دولت الله و دولت ابلیس
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَا بِأَمْرِ النَّاسِ‏ یُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُکْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُکْمِهِمْ قَالَ‏ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ یُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُکْمَهُمْ قَبْلَ حُکْمِ اللَّهِ وَ یَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
الکافی، دار الکتب الإسلامیة، ج‏1، ص216
صُحُفٍ مُطَهَرَه
[بنا بر نامه مروی اصحاب از سعد خیر،] امام باقر علیه السّلام ریشه اختلاف مردم را پس از پیامبر صلوات الله علیه و آله این گونه توصیف نموده است:
... پس از آن که امّت، مرجع خود را امر خداوند قرار داده بود، اکنون از امر مردم پیروی و [در هنگام نیاز] به آن رجوع می کند؛ چه بد جایگزینی است برای ستمگران ولایت مردم به جای ولایت خدا، و پاداش مردم به جای پاداش خدا، و خشنودی مردم به جای پاداش خدا ... رسول خدا صلّی الله علیه و آله آنان را بر راه روشنی که شب و روزش آشکار است رها کرد؛ در حالی که نه بدعتی در میانشان پیدا شده بود و نه سنّتی دگرگون گشته بود؛ نه مخالفتی بود و نه اختلافی؛ امّا زمانی که تاریکیِ خطاها مردم را در برگرفت؛ رهبران دو دسته شدند: امامی که مردم را به سوی خدا فرا می خواند و امامی که مردم را به آتش دعوت می نمود؛ در این هنگام شیطان به سخن در آمد و صدایش بر زبان دوستانش بلند گشت و پیاده نظام و سواره نظامش زیاد شد و در مال و فرزندِ آن کس که شریکش قرار داد، شراکت جست؛ پس بدعت به کار گرفته شد و کتاب و سنّت رها گشت. ولی دوستان خدا با حجّت و برهان سخن گفتند و به کتاب خدا و حکمت [رسول خدا] درآویختند. از آن روز بود که اهل حق و اهل باطل جدا شدند. رهیافتگان از یاری هم دست وانهاده و سستی کردند؛ ولی گمراهان به یاری هم برخاستند تا آن که بیشتر مردم بر گرد فلانی و مانند او جمع شدند ...
... فَالْأُمَّةُ یَصْدُرُونَ‏ عَنْ‏ أَمْرِ النَّاسِ‏ بَعْدَ أَمْرِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ عَلَیْهِ یَرِدون فَبِئْسَ لِلظَّالِمِینَ‏ بَدَلًا وَلَایَةُ النَّاسِ بَعْدَ وَلَایَةِ اللَّهِ‏ وَ ثَوَابُ النَّاسِ بَعْدَ ثَوَابِ اللَّهِ وَ رِضَا النَّاسِ بَعْدَ رِضَا اللَّهِ ... تَرْکَهُمْ رَسُولَ اللَّهِ‏ ص عَلَى الْبَیْضَاءِ لَیْلُهَا مِنْ نَهَارِهَا لَمْ یَظْهَرْ فِیهِمْ بِدْعَةٌ وَ لَمْ یُبَدَّلْ فِیهِمْ سُنَّةٌ لَا خِلَافَ عِنْدَهُمْ وَ لَا اخْتِلَافَ فَلَمَّا غَشِیَ النَّاسَ ظُلْمَةُ خَطَایَاهُمْ صَارُوا إِمَامَیْنِ دَاعٍ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ دَاعٍ إِلَى النَّارِ فَعِنْدَ ذَلِکَ نَطَقَ الشَّیْطَانُ فَعَلَا صَوْتُهُ عَلَى لِسَانِ أَوْلِیَائِهِ وَ کَثُرَ خَیْلُهُ وَ رَجْلُهُ وَ شَارَکَ فِی الْمَالِ وَ الْوَلَدِ مَنْ أَشْرَکَهُ فَعُمِلَ بِالْبِدْعَةِ وَ تُرِکَ الْکِتَابُ وَ السُّنَّةُ وَ نَطَقَ أَوْلِیَاءُ اللَّهِ بِالْحُجَّةِ وَ أَخَذُوا بِالْکِتَابِ وَ الْحِکْمَةِ فَتَفَرَّقَ مِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ أَهْلُ الْحَقِّ وَ أَهْلُ الْبَاطِلِ وَ تَخَاذَلَ‏ وَ تَهَاونَ [تهادن] أَهْلُ الْهُدَى وَ تَعَاوَنَ أَهْلُ الضَّلَالَةِ حَتَّى کَانَتِ الْجَمَاعَةُ مَعَ فُلَانٍ وَ أَشْبَاهِه‏ ...(الکافی، ج‏8، صص53-55)

[و بنا بر روایتی از امام صادق علیه السلام] در کتاب خدا امامان دو گونه اند. خداوند فرموده است: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» [= آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند.] نفرموده: به امر مردم. [پس] امامان هدایت امر خدا را بر امر خود و حکم خدا را بر حکم خود مقدّم می دارند. همچنین فرموده است: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» [=آنان را امامانی قرار دادیم که به آتش فرا می خوانند.] پس این گونه امامان امر خود را بر امر خدا و حکم خود را بر حکم خدا مقدّم می دارند و بر خلاف کتاب خدا، به هوا و رأی خویش عمل می کنند. (الکافی ؛ ج‏1 ؛ ص216)

بنابراین نزاع شیعه و دیگران در اصل بر سر یک چیز است: اجرای حکم خدا و سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله، به دست حجّت خدا و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله یا اجرای قانون و حکم بشری به دست یکی از افراد بشر که با انتخاب و یاری همه یا گروهی از مردم بر سر کار آمده است.
ذکری
هو الهادی
ﺛﻌﻠﺒﺔ ﺑﻦ ﻣﻴﻤﻮﻥ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ امام صادق علیه السلام فرمود:  ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺱ. ﺯﻳﺮﺍ هر گاه او را ﺷﻨﺎختی، ﺯﻳﺎﻧﻰ ﺑﺘﻮ نمی رساند که ﺩﻭﻟﺖ ﺣﻖ زود ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻳﺪ ﻳﺎ ﻇﻬﻮﺭ ﺁﻥ به تأخیر ﺍﻓﺘﺪ. ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ سپس ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﺩﻭﻟﺖ ﺣﻖ ﺭﺍ ببیند ﺟﺎﻥ ﺩﻫﺪ، پس آن گاه که ﻗﺎﺋﻢ ﺁﻝ ﻣﺤﻤﺪ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﻨﺪ ﺛﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻗﺎﺋﻢ ﺩﺭ ﺧﻴﻤﻪ ﺍﺵ باشد.
ﻋﻦ ﺍﺑﻦ ﻓﻀﺎﻝ عن ﺛﻌﻠﺒﺔ ﺑﻦ ﻣﻴﻤﻮﻥ ﺳَﻤِﻌْﺖُ ﺃَﺑَﺎ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪِ علیه السلام یقول اعْرِفْ إِمَامَکَ [فَإِنَّکَ‏] إِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ عَرَفَ إِمَامَهُ ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ یَرَى هَذَا الْأَمْرَ ثُمَّ خَرَجَ الْقَائِمُ ع کَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَمَنْ کَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِه‏.
و الغیبه شیخ طوسی ص ۴۶۰. و الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 371 به چند سند مشابه آن.
نکته ای که از این حدیث شریف می توان دریافت، دستور دین به تکالیف شرعی است. و نه پی گیری امور عجیب و غریب برای سلوک. متأسفانه امروزه بعضی از عرفان های کاذب، جوانی را که با اولیات احکام و عقاید شرعی آشنا نیست، مشغول آن می کنند که واجب است امام زمان را دید!
صُحُفٍ مُطَهَرَه
ضریس کناس گوید شنیدم امام باقر علیه السلام در محضر جمعى از اصحابش می فرمود: در شگفتم از مردمى که پیرو ما هستند و ما را پیشواى خود دانند و گویند طاعت ما واجب است بر آن‏ها چون طاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله، سپس دلیل خود را خرد کنند و خود را در برابر مخالفان محکوم نمایند بواسطه سستى دل خود. و از حق ما بکاهند، و آن حق‏شناسى را که خدا برهان روشن حق معرفت ما و تسلیم به امر ما را بدو عطا فرموده عیب کنند. آیا مى ‏پذیرید که خداى تبارک و تعالى طاعت اولیاء خود را بر بندگانش واجب کند و سپس اخبار آسمان و زمین را به آنها نرساند و مایه و پایه علم امورى که از آنها سؤال مى‏ شود به روى آنها ببندد و از آنها ببرد، در صورتى که قوام دین آنها همین است.
حمران عرض کرد: قربانت، شما مى ‏دانید که چه واقع شد در قیام على بن ابى طالب و حسن و حسین و خروج و نهضت آنها براى دین خدا عز و جل، و چه به آنها رسید از کشتار سرکشان و پیروز شدنشان به آن امامان معصوم تا شهید شدند و مغلوب شدند.
امام باقرعلیه السلام  فرمود: اى حمران، خدا تبارک و تعالى آن مصیبت را براى آنها مقدر کرده بود و حکم را با قید اختیار خودشان صادر و مورد اجراء و عمل قرار داده بود، و سپس آن را اجراء کرد با سابقه علم آنها بدان از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله. على و حسن و حسین علیهم السلام قیام کردند، و هر کدام از ما که خموشى گزید از روى علم و بصیرت بود. اى حمران اگر در موقع گرفتارى و یورش سرکشان به آنان از خداوند درخواست مى ‏کردند که شر آنها را بگرداند و اصرار مى‏ نمودند که از آنها دفع بلا کند و آن سرکشان را نابود سازد و ملکشان را زائل کند هر آینه آنها را اجابت مى‏ کرد و از آنها دفاع مى‏ کرد و در این صورت سر رسیدن مدت سرکشان و زوال سلطنت آنها زودتر از بریدن یک گلوبند که پاره شود و از هم بپاشد انجام مى‏ شد.
اى حمران، این بلاها که به آنان رسید به خاطر گناهى نبود که مرتکب شده باشند و به حساب شکنجه گناهى نبود که مخالفت خدا کرده باشند بلکه براى رسیدن به منزلت و کرامتى بود از طرف خدا که خدا خواسته بود بدین وسیله بدان برسند. مبادا در باره آنها مذاهب باطله بر تو چیره شوند و تو را از راه حق بدر برند.
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ یَتَوَلَّوْنَا وَ یَجْعَلُونَا أَئِمَّةً وَ یَصِفُونَ أَنَّ طَاعَتَنَا مُفْتَرَضَةٌ عَلَیْهِمْ کَطَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ یَکْسِرُونَ حُجَّتَهُمْ وَ یَخْصِمُونَ أَنْفُسَهُمْ بِضَعْفِ قُلُوبِهِمْ فَیَنْقُصُونَا حَقَّنَا وَ یَعِیبُونَ ذَلِکَ عَلَى مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ بُرْهَانَ حَقِّ مَعْرِفَتِنَا وَ التَّسْلِیمَ لِأَمْرِنَا أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِیَائِهِ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ یُخْفِی عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِیمَا یَرِدُ عَلَیْهِمْ مِمَّا فِیهِ قِوَامُ دِینِهِمْ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ رَأَیْتَ مَا کَانَ مِنْ أَمْرِ قِیَامِ- عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِیَامِهِمْ بِدِینِ اللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ مَا أُصِیبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِیتِ إِیَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ کَانَ قَدَّرَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ عَلَى سَبِیلِ الِاخْتِیَارِ ثُمَّ أَجْرَاهُ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمٍ إِلَیْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَامَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع وَ بِعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا وَ لَوْ أَنَّهُمْ یَا حُمْرَانُ حَیْثُ نَزَلَ بِهِمْ مَا نَزَلَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِظْهَارِ الطَّوَاغِیتِ عَلَیْهِمْ سَأَلُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَدْفَعَ عَنْهُمْ ذَلِکَ وَ أَلَحُّوا عَلَیْهِ فِی طَلَبِ إِزَالَةِ مُلْکِ الطَّوَاغِیتِ وَ ذَهَابِ مُلْکِهِمْ إِذاً لَأَجَابَهُمْ وَ دَفَعَ ذَلِکَ عَنْهُمْ ثُمَّ کَانَ انْقِضَاءُ مُدَّةِ الطَّوَاغِیتِ وَ ذَهَابُ مُلْکِهِمْ أَسْرَعَ مِنْ سِلْکٍ مَنْظُومٍ انْقَطَعَ فَتَبَدَّدَ وَ مَا کَانَ ذَلِکَ الَّذِی أَصَابَهُمْ یَا حُمْرَانُ لِذَنْبٍ اقْتَرَفُوهُ وَ لَا لِعُقُوبَةِ مَعْصِیَةٍ خَالَفُوا اللَّهَ فِیهَا وَ لَکِنْ لِمَنَازِلَ وَ کَرَامَةٍ مِنَ اللَّهِ أَرَادَ أَنْ یَبْلُغُوهَا فَلَا تَذْهَبَنَّ بِکَ الْمَذَاهِبُ فِیهِمْ.
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 261
شرط وجوب اطاعت مطلق (1)

صُحُفٍ مُطَهَرَه
امام صادق علیه السلام : امام خویش را بشناس. پس زمانی که امامت را شناختی بر تو  (دین تو و عاقبت تو)  آسیبی نمی رساند که امر ظهور جلو بیفتد یا عقب (در هر حال تو اهل نجات و سعادت هستی)
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ اعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ.
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 371، ح1 به سند صحیح، و در همین باب، ح2 و 5 و 7 به چند سند دیگر.
ابو بصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: قربانت گردم، کى فرج و گشایش باشد؟ فرمود اى ابا بصیر! آیا تو از دنیاخواهانى؟ کسى که این امر (ولایت اهل بیت علیهم السلام) را بشناسد، براى او به واسطه انتظارش فرج حاصل شده.
 عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَى الْفَرَجُ فَقَالَ یَا أَبَا بَصِیرٍ وَ أَنْتَ مِمَّنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا مَنْ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عَنْهُ لِانْتِظَارِهِ.
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 371، ح3
صُحُفٍ مُطَهَرَه
مفضل به امام صادق علیه السلام عرض کرد: قربانت گردم، ممکن است خدا اطاعت شخصى را بر بندگانش واجب سازد و خبر آسمان را از او پوشیده دارد؟ فرمود: نه، خدا بزرگوارتر و مهربانتر و مشفق‏تر از آن است که اطاعت شخصى را بر بندگانش واجب کند و سپس خبر آسمان را در هر صبح و شام از او پوشیده دارد. (پس در هر صبح و شام از اخبار لازم  بطریق الهام و تحدیث به امام افاضه مى‏ شود).
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ عَنْ جَمَاعَةَ بْنِ سَعْدٍ الْخَثْعَمِیِ‏ أَنَّهُ قَالَ: کَانَ الْمُفَضَّلُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ الْمُفَضَّلُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَفْرِضُ اللَّهُ طَاعَةَ عَبْدٍ عَلَى الْعِبَادِ وَ یَحْجُبُ عَنْهُ خَبَرَ السَّمَاءِ قَالَ لَا اللَّهُ أَکْرَمُ وَ أَرْحَمُ وَ أَرْأَفُ بِعِبَادِهِ مِنْ أَنْ یَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ عَلَى الْعِبَادِ ثُمَ‏ یَحْجُبَ‏ عَنْهُ‏ خَبَرَ السَّمَاءِ صَبَاحاً وَ مَسَاءً.
در این معنا روایات بسیار است:
الکافی‏1، ص:261  بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع یَعْلَمُونَ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ وَ أَنَّهُ‏ لَا یَخْفَى عَلَیْهِمُ الشَّیْ‏ءُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ‏
و در روایات زیادی این یکی از نشانه های امام شمرده شده. می فرمودند از هر چه می خواهید بپرسید.
صُحُفٍ مُطَهَرَه
«امام از ما اهل بیت علیهم السلام باید حتماً معصوم باشد و عصمت در ظاهر خلقت نیست تا به آن شناخته شود و برای همین حتماً باید نصّی در خصوص او وجود داشته باشد.»
عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا یَکُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ الْعِصْمَةُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَیُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً.
معانی الأخبار؛الشیخ الصدوق؛ مؤسسة النشر الاسلامیّ التابعة لجماعة المدرّسین؛ ص132


صُحُفٍ مُطَهَرَه
حجاج خیبری گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ما در جایی هستیم و حدیث سنگینی از شما روایت می شود پس بعضی از اصحاب ما می گویند: سخن ما سخن آل محمد صلی الله علیه و آله است. این سخن بر بعضی از اصحاب ما گران می آید.
امام صادق علیه السلام فرمود: گویا می خواهی امامی باشی که به تو اقتدا شود. هر کس امر را به ما برگرداند سالم می ماند (یا تسلیم شده است.)

عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ، عَنِ الْحَجَّاجِ الْخَیْبَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّا نَکُونُ فِی مَوْضِعٍ فَیُرْوَى عَنْکُمُ الْحَدِیثُ الْعَظِیمُ، فَیَقُولُ بَعْضُنَا لِبَعْضٍ: الْقَوْلُ قَوْلُهُمْ، فَیَشُقُ‏ ذَلِکَ عَلَى بَعْضِنَا، فَقَالَ: «کَأَنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ إِمَاماً یُقْتَدَى بِکَ، مَنْ رَدَّ إِلَیْنَا فَقَدْ سَلَّمَ‏»
مختصر البصائر، ص: 269/ 10، مختصر البصائر، ص: 231/ 27 به دو طریق معتبر از سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ.

توضیح: ظاهراً یعنی گاهی یک نفر روایتی نقل می کند و دیگری چون روایت برایش سنگین است آن را قبول نمی کند و انکار هم نمی کند بلکه می گوید اگر واقعاً امام علیه السلام چنین حرفی زده باشد من قبول دارم و گرنه قبول ندارم. در این صورت راوی نباید ناراحت شود و بر او دشوار آید چون تنها امام است که حق دارد انتظار داشته باشد نقلش مطلقاً پذیرفته شود. ولی از نقل دیگران اگر علم و اطمینان حاصل نشد، کافی است علم آن را به امام علیه السلام واگذارد.
بنا بر این روایت همین که کسی انتظار داشته باشد نقلش مورد اعتماد کامل باشد؛ شائبه ادعای امامت در آن است؛ چه برسد به این که اجتهاد و رأی و حکم خود را هم واجب الاطاعة بداند.

صُحُفٍ مُطَهَرَه

در زیارت مخصوصه امیر المومنین علیه السلام می خوانیم:
لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ خَالَفَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنِ افْتَرَى عَلَیْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ غَصَبَکَ وَ غَصَبَ حَقَّکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِکَ فَرَضِیَ بِهِ إِنَّا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ بُرَآءُ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً خَالَفَتْکَ وَ أُمَّةً جَحَدَتْ وَلَایَتَکَ وَ تَظَاهَرَتْ عَلَیْکَ وَ قَتَلَتْکَ وَ حَادَتْ عَنْکَ وَ خَذَلَتْکَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاهُمْ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ.
(خدا لعنت کند آنکه تو را شهید کرد و خدا لعنت کند آنکس که با تو مخالفت نمود و خدا لعنت کند آنکس را که بر تو افترا بست و خدا لعنت کند آنان را که به تو ظلم و ستم کردند و حق تو را غصب کردند و خدا لعنت کند آنکس را این خبر به او رسید راضى و شادمان گردید. ما از آنان به درگاه خدا بیزارى مى ‏جوییم، خدا لعنت کند امتى را که با تو مخالفت کرد و مقام ولایتت را انکار نمود و بر علیه تو همدست شدند و به قتل تو برخاستند و راه خلق را بسوى تو بستند و تو را مخذول و خوار داشتند. سپاس خداى را که آتش دوزخ را مأواى آنان کرد که بسیار بد منزلگاهى است براى واردانش)

حال مولوی صوفی در مثنویش در راستای جبراندیشی صوفیانه “ابن ‏ملجم”، شکافنده شریان‏های مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام را ، آلت حق مى ‏شمارد، و بزرگ جنایت او را ـ که روی تاریخ بشریت را سیاه کرده است ـ غیر قابل طعن و ملامت مى ‏داند:

من همی گویم بر او جف القلم    
ز این قلم بس سرنگون گردد علم

 لیک بى‏ غم شو شفیع تو منم
خواجه روحم نه مملوک تنم

مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، ۳۸۶۶


وی همچنین از زبان امام علی (علیه السلام) خطاب به ابن ملجم می گوید:

هیچ بغضی نیست در جانم ز تو
زانک این را من نمی دانم زتو

آلت حقی تو فاعل، دست حق
چون زنم بر آلت حق طعن و دق

مثنوی معنوی/ دفتر اول/ص۱۹۰


جای بسی تاسف دارد افرادی که ادعای ولایت مولای متقیان را دارند همین مثنوی را اصول اصول اصول دین می دانند و برای صوفی ملعونی همچون مولوی بزرگداشت می گیرند!

هو الهادی
مولا سیّدالأوصیاء، أمیرالمؤمنین علیه صلوات الله:
به خاندان پیامبر خود بنگرید و راه آنان را در پیش گیرید و در پى آنها حرکت کنید؛ زیرا آنان هرگز شما را از راه راست منحرف نمى کنند، و  به هیچ هلاکتى در نمى افکنند. اگر نشستند شما نیز بنشینید و اگر بپا خاستند شما نیز بپا خیزید.

(تنها با معصوم صلوات الله علیه همراه شوید).

انْظُروا أهلَ بیتِ نبیِّکُمْ ، فالْزَموا سَمْتَهُمْ ، واتَّبِعوا أثَرَهُمْ ، فلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِن هُدىً ، ولَنْ یُعیدوکُمْ فی رَدىً ، فإن لَبَدوا فالْبُدوا، وإن نَهَضوا فانْهَضوا.
نهج البلاغه، خطبه97. و الغارات (ط - القدیمة)، ج‏1، ص: 9 بإسناده.

صُحُفٍ مُطَهَرَه
امام محمد بن علی باقر العلوم علیه السلام :
آگاه باشید که اگر شخصی شبها را به عبادت و روزها را به روزه بگذراند و همه دارایی خود را صدقه بدهد و در تمام دوران عمرش به حج رود، اما اهل معرفت و ولایت ولی خدا نباشد تا او را دوست داشته باشد و همراهی کند و همه اعمالش بر طبق راهنمایی و نظر او باشد، چنین کسی بر خدا حقی پیدا نمیکند تا او را پاداش دهد و از اهل ایمان نیست.

اَما لَو أنَّ رَجُلاً قامَ لَیلَهُ و صامَ نَهارَهُ و تَصَدَّقَ بِجَمیعِ مالِهِ و حَجَّ جَمیعَ دَهرِهِ و لَم یَعرِف وِلایَةَ وَلِیِّ اللّهِ فَیُوالیهِ و یَکونَ جَمیعُ اَعمالِهِ بِدَلالَتِهِ اِلیهِ ، ما کانَ لَهُ عَلی اللّهِ جَلَّ و عَزَّ حَقٌّ فی ثَوابِهِ و لا کانَ مِن اَهلّ الایمانِ.
الکافی، (ط - الإسلامیة) ج‏2، کتاب الایمان و الکفر , ص: 19، باب دعائم الاسلام، ح٥ به سند صحیح.

آنچه خدا میخواهد این است که اعمال انسانها تحت هدایت و راهنمایی کسانی باشد که خدا، خود، ایشان را به عنوان ولی و سرپرست و صاحب اختیار مؤمنان قرار داده است، و به رأی خود چیزی را به خدا نمی بندند.

صُحُفٍ مُطَهَرَه

امام باقر علیه السّلام در تفسیر آیه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» فرمود: خداوند می دانست که مردم بعد از پیامبرشان (صلی الله علیه و آله) فرقه فرقه شده و اختلاف خواهند کرد. برای همین آنان را از تفرقه نهی کرد؛ چنان که گذشتگان را نهی کرده بود و آنان را امر نمود که بر ولایت آل محمّد علیهم السلام گرد آیند و تفرقه نکنند.

عن أبی جعفر علیه السّلام، أنه قال فی قول اللّه تعالى: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا». قال: علم اللّه عز و جل انّهم سیفترقون بعد نبیّهم صلّى اللّه علیه و آله و یختلفون، فنهاهم اللّه عن التفرّق کما نهى من کان قبله و أمرهم أن یجتمعوا على ولایة آل محمد علیهم السّلام و لا یتفرقوا.
شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام ؛ مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین؛ ج‏1 ؛ ص239

صُحُفٍ مُطَهَرَه
از عبدالله بن فضل هاشمی نقل است که به امام صادق علیه السلام عرض کرد: ای پسر رسول خدا (ص)  چرا سنّیان روز عاشوراء را روز برکت نامیدند؟ امام گریست و سپس فرمود: وقتی حسین علیه السلام کشته شد؛ در شام مردم به یزید تقرّب جستند و برای او حدیث جعل کردند و به خاطر این کار جایزه می گرفتند. از جمله چیزهایی که برای او جعل کردند؛ همین بود که این روز، روز برکت است؛ تا مردم از بی تابی و گریه و مصیبت و اندوه در روز عاشوراء به شادی و سرور و تبرک و توشه بر چیدن روی آورند. خدا میان ما و آنان داوری خواهد کرد. سپس فرمود: ای پسر عمو، ولی این احادیث جعلی ضررش بر اسلام و مسلمین کمتر از احادیثی است که گروهی جعل کردند که دوستی ما را به خود می بندند و ادعا می کنند که ولایت ما را دین خود قرار داده اند و به امامت ما معتقدند. اینان ادّعا کردند که حسین علیه السلام کشته نشده و مانند عیسی (علیه السلام) امرش بر مردم مشتبه شده است. اگر چنین باشد که ادّعا می کنند؛ دیگر هیچ سرزنش و توبیخی بر بنی امیه نیست! ای پسر عمو هر کس ادّعا کند که حسین (علیه السلام) کشته نشده است؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) و امامان پس از او را تکذیب نموده که از کشته شدن حسین (علیه السلام) خبر داده اند و هر کس آنان را تکذیب کند؛ به خداوند بزرگ کافر شده و ریختن خونش بر هر کس که این سخن را از او بشنود؛ حلال است. عبدالله بن الفضل گفت: ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چه می فرمایید درباره گروهی از شیعیانت که چنین اعتقادی دارند؟ امام فرمود: اینان از شیعیان من نیستند و من از آنان بیزارم.

«قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیُّ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَکَیْفَ سَمَّتِ الْعَامَّةُ یَوْمَ عَاشُورَاءَ یَوْمَ بَرَکَةٍ فَبَکَى ع ثُمَّ قَالَ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ ع تَقَرَّبَ النَّاسُ بِالشَّامِ إِلَى یَزِیدَ فَوَضَعُوا لَهُ الْأَخْبَارَ وَ أَخَذُوا عَلَیْهِ الْجَوَائِزَ مِنَ الْأَمْوَالِ فَکَانَ مِمَّا وَضَعُوا لَهُ أَمْرُ هَذَا الْیَوْمِ وَ أَنَّهُ یَوْمُ بَرَکَةٍ لِیَعْدِلَ النَّاسُ فِیهِ مِنَ الْجَزَعِ وَ الْبُکَاءِ وَ الْمُصِیبَةِ وَ الْحُزْنِ إِلَى الْفَرَحِ وَ السُّرُورِ وَ التَّبَرُّکِ وَ الِاسْتِعْدَادِ فِیهِ حُکْمُ اللَّهِ‏ مَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ قَالَ ثُمَّ قَالَ ع یَا ابْنَ عَمِّ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَأَقَلُّ ضَرَراً عَلَى‏ الْإِسْلَامِ‏ وَ أَهْلِهِ ممّا وَضَعَهُ قَوْمٌ انْتَحَلُوا مَوَدَّتَنَا وَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ یَدِینُونَ بِمُوَالاتِنَا وَ یَقُولُونَ بِإِمَامَتِنَا زَعَمُوا أَنَّ الْحُسَیْنَ ع لَمْ یُقْتَلْ وَ أَنَّهُ شُبِّهَ لِلنَّاسِ أَمْرُهُ کَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ فَلَا لَائِمَةَ إِذَنْ عَلَى بَنِی أُمَیَّةَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى زَعْمِهِمْ یَا ابْنَ عَمِّ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَیْنَ ع لَمْ یُقْتَلْ فَقَدْ کَذَّبَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ عَلِیّاً وَ کَذَّبَ مَنْ بَعْدَهُ الْأَئِمَّةَ ع فِی إِخْبَارِهِمْ بِقَتْلِهِ وَ مَنْ کَذَّبَهُمْ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ دَمُهُ مُبَاحٌ لِکُلِّ مَنْ سَمِعَ ذَلِکَ مِنْهُ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا تَقُولُ فِی قَوْمٍ مِنْ شِیعَتِکَ یَقُولُونَ بِهِ فَقَالَ ع مَا هَؤُلَاءِ مِنْ شِیعَتِی وَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْهُمْ.»
علل الشرائع، شیخ صدوق، مکتبة داوری، ج‏1، ص 226 و 227
صُحُفٍ مُطَهَرَه

قال الامام الشهید الحسین بن علیّ علیه السلام :

مَا الْإِمَامُ‏ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ.

امام نیست مگر کسی که به کتاب خدا حکم کند و عدالت را بر پا دارد و به دین حقّ عمل کند و خود را بر رضای خدا مقیّد سازد.

الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ؛ مؤتمر الشیخ المفید؛ ج‏2 ؛ ص39

صُحُفٍ مُطَهَرَه