صُحُفٍ مُطَهَّرَه

احادیث اهل بیت علیهم السلام در موضوعات مختلف
مشخصات بلاگ
صُحُفٍ مُطَهَّرَه

عمده مطالب این سایت که با نام نویسنده "صُحُفٍ مُطَهَّرَه" مشخص شده است برگرفته از کانال تلگرام به نشانی (https://t.me/sohof2) و در جهت نشر احادیث اهل بیت علیهم السلام می باشد.

نویسندگان

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

چندین تن از تاریخ نگاران سنی و نیز کسانی چون ابن حجر مکى در کتاب الصواعق المحرقه که در دفاع از شیخین و ردّ بر شیعه نوشته چنین مى نگارند: (وقتى یزید مُرد) معاویه بن یزید به میان مردم نیامد و در امور حکومت دخالت نکرد و فقط چهل روز حاکمیت داشت. و از حسن حال او این بود که او وقتى بر فراز منبر رفت، گفت: همانا این خلافت، ریسمان الهى است و جدّم معاویه آن را به ناحق از على بن ابى طالب علیه السلام گرفت و آن چه را مى خواست با شما انجام داد... سپس نوبت به پدرم رسید و او نیز اهلیّت تصدّى خلافت را نداشت و با فرزند رسول الله نزاع کرد و عمرش رفت و گناهانش گریبانگیر او در قبر شد.
سپس گریست تا اشک هایش جاری شد و گفت: (پدرم) یزید، عترت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله را به قتل رساند، شرب خمر را مباح کرد و کعبه را تخریب نمود. و من این امر حکومت را نمی پذیرم...

«لم یخرج إلى الناس ولا صلّى بهم، ولا أدخل نفسه فی شی‏ء من الأمور، وکانت مدّة خلافته أربعین یوماً .... ومن صلاحه الظاهر: أنه لمّا ولی صعد المنبر فقال: إن هذه الخلافة حبل اللَّه، وإن جدّی معاویة نازع الأمر أهله ومن هو أحقّ به منه علی بن أبی طالب، ورکب بکم ما تعلمون، حتى أتته منیّته فصار فی قبره رهیناً بذنوبه. ثم قلد أبی الأمر وکان غیر أهل له، ونازع ابن بنت رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وسلم، فقصف عمره وانبتر عقبه وصار فی‏ قبره رهیناً بذنوبه. ثم بکى [بدایه: حتى جرت دموعه] وقال: إن من أعظم الأمور علینا علمنا بسوء مصرعه وبئس منقلبه، وقد قتل عترة رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وسلّم، وأباح الخمر [الحرم] وخرّب الکعبة. ولم أذق حلاوة الخلافة فلا أتقلد مرارتها، فشأنکم أمرکم. واللَّه لئن کانت الدنیا خیراً فقد نلنا منها حظاً، ولئن کانت شراً فکفى ذریة أبی سفیان ما أصابوا منها.ثم تغیّب فی منزله حتى مات بعد أربعین یوماً على ما مر. فرحمه اللَّه أنصف من أبیه، وعرف الأمر لأهله»
ابن حجر، الصواعق المحرقه، ج2، ص641-642. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 12، ص 350؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج‏6 ،ص17؛ ابن العبری، تاریخ‏ مختصر الدول، ص111، با تعابیر مشابه.
صُحُفٍ مُطَهَرَه

روایت شده امام صادق علیه السلام در ضمن کلامی از مِسمع پرسیدند:«آیا رفتار نا پسندی را که با سیدالشهداء علیه السلام شد به یاد می آوری؟
مسمع گوید: عرض کردم: آری!
فرمود: بی تابی میکنی؟ عرض کردم: آری، به خدا سوگند اشکم جاری می شود،دگر گونی ام برای خانواده محسوس است، به نحوی بی تاب می شوم که نمی توانم غذا بخورم و آثار آن در چهره ام آشکار است.
حضرت فرمود: رحمت خدا بر اشک دیدگانت!
تو از کسانی محسوب می شوی که در مصائب ما بی تابی می کنند و به شادی ما مسرور و به جهت حزن و اندوه ما اندوهناک، و هنگام خوف ما خائف و هراسناک و هنگام امنیت ما در امن و امانند.
بدان که هنگام جان دادن تو پدران من حاضر شوند،سفارش تو را به ملک الموت نموده و با بشارت به ملاقات تو آیند به نحوی که قبل از مردن چشم تو روشن گردد.
ملک الموت از مادر مهربان به تو مهربان تر و دلسوزتر باشد...  .
هر چشمی که برای ما گریان شود،از نعمت نظر کردن به کوثر بهره مند شده و از آن خواهد نوشید،هر چه محبتش به ما بیشتر لذت او از آب کوثر بیشتر خواهد بود.
کامل الزیارات ١٠٣-١٠١. بحارالانوار ٢٩١/٤٤

صُحُفٍ مُطَهَرَه
حضرت امام رضـا علیه الصّلاة و السّلام:
کسی که مصائب‌ ما را یاد کند، و برای آنچه که بر ما وارد شده گریه کند، روز قیامت همراه ما در درجهٔ ما خواهد بود.
و کسی که مصیبت های ما را یادآوری کند، و گریه کند و بگریاند، روزی که همهٔ چشم ‌ها گریان است چشمان او نخواهند گریست.
و کسی که در مجلسی بنشیند که در آن مجلس امر ما اهل بیت زنده می‌ شود، روزی که دل ها و قلب ها می میرد، دل او نمی ‌میرد.

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ النَّقَّاشُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ الرِّضَا ع مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَ بَکَى لِمَا ارْتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ ذُکِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَکَى وَ أَبْکَى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی الْعُیُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ...
عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص: 294، أمالى شیخ صدوق قدّس سرّه، ص: 73 مجلس 17 روایت4 به سند معتبر.
صُحُفٍ مُطَهَرَه
صُحُفٍ مُطَهَرَه
امام حسین علیه السلام و یارانش هنگام حرکت به سوی کوفه، در جایی به نام ثعلبیه فرود آمدند. بشر بن غالب بر ایشان وارد شد و گفت: ای پسر رسول خدا مرا آگاه کن از معنای این سخن خدا "یوم ندعوا کل أناس بإمامهم." (روزی که هر گروهی را با امامشان فرامی خوانیم)
امام حسین علیه السلام فرمود: امامی به هدایت دعوت کرده و گروهی او را اجابت کرده اند و امامی به گمراهی فراخوانده و قومی دعوتش را پذیرفته اند. آنان در بهشت اند و اینان در دوزخ. و این همان سخن خدا است که "فریق فی الجنة و فریق فی السعیر" (امالی الصدوق، ص۲۱۷)
در شناخت انگیزه قاتلان امام حسین علیه السلام بیش از هر چیز باید به برداشت آنان از "امامت" توجّه داشت؛ برداشت باطلی که مطابق با مذهب رسمی اهل سنّت و تبلیغات حکومت اموی بود. یزیدیان از آغاز تا فرجام، بر این تاکید داشتند که آن چه می کنند، با معیارهای ولایتمداری، درست و ارزشمند است. به چند نمونه توجّه کنید:
۱. والی کوفه، نعمان بن بشیر، پس از ورود مسلم بن عقیل به منبر رفته، زبان به تهدید گشوده و چنین می گوید :... اگر رودرروی من بایستید و بیعت خود را بشکنید و با امام خود [یعنی یزید] مخالفت کنید، سوگند به الله که جز او خدایی نیست، تا وقتی که قبضه شمشیر در دستم بماند، شما را با شمشیر می زنم؛ اگر چه هیچ یک از شما مرا یاری نکند. امیدوارم در میان شما حقّ شناسان بیش از کسانی باشند که باطل به هلاکتشان می کشاند.
۲. همچنین عبیدالله بن زیاد پس از دستگیری هانی بن عروه، بر فراز منبر خطبه می خواند: ... ای مردم! به طاعت خدا و طاعت امامان خود درآویزید و اختلاف و تفرقه نورزید که هلاک خواهید شد ...این جمله ظاهراً تفسیری است بر آیه شریفه "و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا"
۳.مسلم بن عقیل را دستگیر کرده و به قصر ابن زیاد آوردند. بر درگاه قصر میان او و مسلم بن عمرو الباهلی گفتگویی درگرفت. مسلم بن عمرو، مسلم بن عقیل را سرزنش کرده و گفت: ... من فرزند کسی هستم که حقّ را شناخت، آن گاه که تو آن را نشناختی و برای امامش [یعنی یزید] خیرخواهی کرد، آن گاه که تو به او خیانت کردی و حرف شنید و اطاعت کرد، آن گاه که تو نافرمانی کرده و مخالفت ورزیدی.

۴. ابن زیاد نامه ای به حرّ بن یزید نوشت و دستور داد کاروان امام حسین علیه السلام را متوقّف کند و این نامه را به همراه شخصی از قبیله کنده فرستاد. ابوالشعثاء یزید بن زیاد بن المهاصر _که هم قبیله او بود_ به آن شخص گفت: مادرت به عزایت بنشیند، این چیست که برایش آمده ای؟ آن شخص نیز با حالت حقّ به جانب پاسخ داد: برای چه آمده ام؟ امام خود را فرمان برده ام و به بیعت خویش وفا کرده ام‌. ابوالشعثاء گفت:  خدایت را نافرمانی کردی و امامت را در هلاک خویش فرمان بردی. ننگ و آتش برای خود به دست آوردی. خداوند فرموده: "و آنان را امامانی قرار دادیم که به آتش فرا می خوانند و روز قیامت یاری نمی شوند.‌" مقصود، امام تو است.
۵. یکی از فرماندهان سپاه یزید به نام عمرو بن للحجاج الزبیدی در روز عاشورا می گفت: ای کوفیان! بر فرمانبرداری خود و همراهی جماعت بمانید و در کشتن کسانی که از دین بیرون رفته و با امام [یعنی یزید] مخالفت کرده اند تردید به خود راه ندهید.
۶. روایت کرده اند که شمر بن ذی الجوشن پس از نماز صبح می گفت: خدایا تو شریفی و شرافت را دوست داری و می دانی که من هم شریفم، پس مرا بیامرز! ابواسحاق به او گفت: چگونه خدا تو را بیامرزد در حالی که به سوی پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بیرون رفته و بر کشتن او یاری دادی؟! شمر گفت: ای وای، چه می کردیم؟! امیران ما چنین دستور دادند و ما با آنها مخالفت نکردیم و اگر با آنها مخالفت می کردیم از این خران پست تر بودیم!
۷. قاتل بریر بن خضیر به نام کعب بن جابر نیز در شعری می گوید: (اگر عبیدالله را دیدی به او خبر بده که من گوش به فرمان خلیفه ام)
و همو سالهای بعد همچنان به جنایات خود افتخار کرده و می گوید: (خدایا ما وفا کردیم پس ما را مانند کسانی که خیانت کردند قرار مده)
امّا دیدگاه امام حسین علیه السلام و شیعیان درست در برابر برداشت آنان قرار داشت.
آنان همواره بر شروط امامت و معیارهای شرعی آن تاکید داشتند.
امام
علیه السلام در پاسخ نامه کوفیان، برخی شروط را برشمرده است: به جانم سوگند که امام نیست، مگر کسی که به کتاب خدا عمل کند؛ عدالت در پیش گیرد؛ حقّ را دین خود قرار دهد [یا به حقّ حکم کند] و خودش را در راه خدا وقف نماید.
و خطاب به سپاه حرّ بن یزید فرمود:... ای مردم اگر تقوا پیشه کنید و حق را برای اهلش بشناسید نزد خدا پسندیده تر است. ما اهل بیت به ولایت این امر (یعنی حکومت) سزاوارتریم از این افراد که چیزی را ادّعا می کنند که حقّ آنان نیست و در میان شما به ستم و تجاوز رفتار می کنند ...

1. ... إن أبدیتم صفحتکم لی، و نکثتم بیعتکم، و خالفتم امامکم، فوالله الَّذِی لا إله غیره لأضربنّکم بسیفی مَا ثبت قائمه فِی یدی، و لو لَمْ یَکُنْ لی مِنْکُمْ ناصر. أما إنی أرجو أن یکون من یعرف الحق مِنْکُمْ أکثر ممن یردیه الباطل. (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۶)
2. ... أَیُّهَا النَّاسُ، فاعتصموا بطاعة الله و طاعة أئمتکم، وَ لا تختلفوا وَ لا تفرقوا فتهلکوا ... (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۸)
3. ... انا ابن من عرف الحق إذ أنکرته، و نصح لإمامه إذ غششته، و سمع و أطاع إذ عصیته و خالفت ... (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۷۶)
4. "و ما جئت فِیهِ! أطعت إمامی، و وفیت ببیعتی" .... "عصیت ربک، و أطعت إمامک فِی هلاک نفسک، کسبت العار و النار، قَالَ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ، فهو إمامک."  (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۰۸)
5. یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ، الزموا طاعتکم و جماعتکم، وَ لا ترتابوا فِی قتل من مرق من الدین، و خالف الإمام. (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۵)
6. وَیْحَکَ، فَکَیْفَ نَصْنَعُ، إِنَّ أُمَرَاءَنَا هَؤُلاءِ أَمَرُونَا بِأمرٍ، فَلَمْ نُخَالِفْهُمْ، وَ لَوْ خَالَفْنَاهُمْ کُنَّا شَرًّا مِنْ هَذِهِ الْحُمُرِ (تاریخ الاسلام، ج۵، صص۱۲۵و۱۲۶)
7. فأبلغ عُبَیْد اللَّهِ إما لقیته ... بأنی مطیع للخلیفة سامع ... یا رب إنا قَدْ وفینا، فلا تجعلنا یَا رب کمن قَدْ غدر. (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۳) ... "... فلعمری مَا الإمام إلا العامل بالکتاب، و الآخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه عَلَى ذات الله." (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۳)
أَیُّهَا النَّاسُ، فإنکم إن تتقوا و تعرفوا الحق لأهله یکن أرضى لِله و نحن أهل البیت أولى بولایة هَذَا الأمر عَلَیْکُمْ من هَؤُلاءِ المدعین مَا لیس لَهُمْ، و السائرین فیکم بالجور و العدوان ...(تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۰۲)
گردآوری : https://t.me/zecra
هو الهادی
۱. ... اَسترى آوردند و مسلم را بر آن، سوار کردند؛ دورش را گرفتند و شمشیرش را برداشتند ... اشک از چشمانش جارى شد و گفت: این، آغاز نیرنگ است ... عمرو بن عبید الله بن عبّاس، به او گفت: هر کس آن چه تو می جویی، طلب کند، وقتی این فرجام که بر سر تو آمده، به او رسد، گریه نمی کند. مسلم گفت: به خدا سوگند، من براى خود ، گریه نمى کنم ... بلکه براى خاندانم گریه مى کنم که به سوی من مى آیند؛ براى حسین علیه السلام و خاندان حسین علیه السلام گریه مى کنم ...

۲. ... دو جوان از قبیله جابر به نام سیف بن حارث بن سریع و مالک بن عبد بن سریع که پسرعمو و از جانب مادر، برادر بودند با چشم گریان به حسین علیه السلام نزدیک شدند. امام علیه السلام فرمود: پسران برادرم، چرا گریه می کنید؟ به خدا سوگند امید دارم که تا ساعتی دیگر چشمانتان خنک [و دلتان شاد] شود. گفتند: خدا ما را فدایت گرداند؛ نه، به خدا سوگند نه برای خود، بلکه برای تو می گرییم. از این که می بینیم که دشمن تو را محاصره کرده و ما نمی توانیم تو را از دشمن حفظ کنیم. امام علیه السلام فرمود: پسران برادرم خدا به شما بهترین پاداش پرهیزکاران را دهد که از این مصیبت متاثر شده و به جان خود با من مواسات می کنید‌ ... قدری گذشت [و پس از شهادت حنظله بن اسعد الشبامی] آن دو جوان به سوی میدان رفتند؛ در حالی که روی خود را به سوی حسین علیه السلام برگردانده و [به رسم وداع] می گفتند: السلام علیک یا ابن رسول الله. و امام نیز پاسخ داد: و علیکما السلام و رحمه الله. پس جنگیدند تا کشته شدند.
 ... و أتی ببغلة فحمل عَلَیْهَا، و اجتمعوا حوله، و انتزعوا سیفه من عنقه ... فدمعت عیناه ثمّ قال: هذا اوّل الغدر... فَقَالَ لَهُ عَمْرو بن عُبَیْد اللَّهِ بن عباس: إن من یطلب مثل الَّذِی تطلب إذا نزل بِهِ مثل الَّذِی نزل بک لم یبک. قَالَ: إنی وَالله مَا لنفسی أبکی ... و لکن أبکی لأهلی المقبلین إلیّ، أبکی لحسین و آل حُسَیْن ... (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۷۴)
... و جَاءَ الفتیان الجابریان: سیف بن الحارث بن سریع، و مالک ابن عبد بن سریع، و هما ابنا عم، و أخوان لأم، فأتیا حسینا فدنوا مِنْهُ و هما یبکیان، فَقَالَ: أی ابنی أخی، مَا یبکیکما؟ فو الله إنی لأرجو أن تکونا عن ساعة قریری عین، قَالا: جعلنا الله فداک! لا وَالله مَا عَلَى أنفسنا نبکی، ولکنّا نبکی عَلَیْک، نراک قَدْ أحیط بک، وَ لا نقدر عَلَى ان نمنعک، فقال: جزاکما الله یا بنى أخی بوجدکما من ذَلِکَ و مواساتکما إیای بأنفسکما أحسن جزاء المتقین ... قَالَ: ثُمَّ استقدم الفتیان الجابریان یلتفتان إِلَى حُسَیْن و یقولان: السلام علیک یا ابن رَسُول الله فَقَالَ: و عَلَیْکُمَا السلام و رحمة الله فقاتلا حَتَّى قتلا (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۲)

گردآوری: https://t.me/zecra
هو الهادی
روایت است که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله دستی به کتف علی‌ علیه السلام زده و فرمود: ای علی! هفت خصلت در تو هست که هیچ یک از قریش نمی‌تواند با تو رقابت و احتجاج کند.
آن هفت خصلت چنین است:«تو اولین ایمان آورنده به خدا از بین مؤمنان و وفادارترین آنان به عهد خدا و برپادارترین فرد به امر خدا و تقسیم کننده به تساوی و عادل‌ترین آن‌ها با مردم و عالم‌ترین آنان به قضایا و حوادث می‌باشی و کسی هستی که روز قیامت درجه و مزیتش از همه عظیم‌تر است».
«... أَنْتَ أَوَّلُهُمْ إِیماناً بِاللَّهِ وَأَوْفاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَأَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِیةِ وَأَعْدَلُهُمْ فِی الرَّعِیةِ وَأَبْصَرُهُمْ فِی الْقَضِیةِ وَأَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ مَزِیةً»
امالی طوسی، ص 553؛ الخصال صدوق، ج 2، ص 363؛ کشف الیقین، ص‌283؛ کشف الغمة، ج 1، ص 152؛ مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 6. جامع الاحادیث، ج 23، ص 317؛ کنز العمال، ج 11، ص 617؛ بحارالانوار، ج 38، ص 10
صُحُفٍ مُطَهَرَه
از ابو بصیر و او از حضرت صادق علیه السّلام روایت می کنند که روزى فرمود: آیا شما را از چیزى مطلع نگردانم که خداوند عمل بندگانش را جز بوسیله آن نمی پذیرد؟ من گفتم: بفرمائید بدانیم آن چیست؟ فرمود: آن گواهى دادن به یگانگى خدا و رسالت محمد صلّى اللَّه علیه و آله و اعتقاد به آنچه خدا فرموده و دوستى ما و بیزارى از دشمنان ما ائمه و تسلیم در برابر آنها و پارسائى و کوشش در امر دین و صبر و انتظار براى ظهور قائم ماست.
آنگاه فرمود: ما را دولتى است که هر گاه خداوند بخواهد آن را مى‏ آورد.
سپس افزود: هر کس مشتاق است که از یاران قائم ما باشد، باید منتظر ظهور او باشد و پرهیزکارى پیشه سازد و داراى اخلاق نیکو باشد و بدین گونه انتظار آن روز کشد. پس اگر در این حالت بمیرد و بعد از مرگ او قائم قیام نماید، ثواب کسى دارد که آن حضرت را درک کرده است. پس سعى کنید و منتظر باشید، خوش بحال شما اى مردمى که‏ خداوند شما را مشمول رحمت خود گردانیده است!
ابْنُ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یُوسُفَ عَنِ اسماعیل بْنِ مِهْرَانَ عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏
 أَنَّهُ قَالَ ذَاتَ یَوْمٍ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِمَا لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِهِ فَقُلْتُ بَلَى فَقَالَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ الْوَلَایَةُ لَنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِنَا یَعْنِی أئمة [الْأَئِمَّةَ] خَاصَّةً وَ التَّسْلِیمُ لَهُمْ وَ الْوَرَعُ وَ الِاجْتِهَادُ وَ الطُّمَأْنِینَةُ وَ الِانْتِظَارُ لِلْقَائِمِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ لَنَا دَوْلَةً یَجِی‏ءُ اللَّهُ بِهَا إِذَا شَاءَ ثُمَّ قَالَ مَنْ سُرَّ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ الْقَائِمُ بَعْدَهُ کَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَکَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنِیئاً لَکُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَةُ الْمَرْحُومَةُ.
الغیبة (النعمانی)، ص200
صُحُفٍ مُطَهَرَه
از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود: هر کس هنگامی که برای خواب به بستر می رود، صد بار «لا اله الا الله» بگوید، خداوند برای او خانه ای در بهشت بنا می کند و هر کس هنگامی که به رختخواب می رود، صد بار از خدا استغفار کند، گناهانش می ریزد؛ چنان که برگ از درخت می ریزد.
«حدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ سَیْفٍ عَنْ سَلَّامِ‏ بْنِ‏ غَانِمٍ‏ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ قَالَ حِینَ یَأْوِی إِلَى فِرَاشِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِائَةَ مَرَّةٍ بَنَى اللَّهُ بَیْتاً لَهُ فِی الْجَنَّةِ وَ مَنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ حِینَ یَأْوِی إِلَى فِرَاشِهِ مِائَةَ مَرَّةٍ تَحَاتَّتْ ذُنُوبُهُ کَمَا یَسْقُطُ وَرَقُ الشَّجَرَةِ.» الخصال، جامعه مدرسین، ج‏2 ؛ 594
صُحُفٍ مُطَهَرَه
امیرالمؤمنین علیه السلام: دو نفر در رابطه با من هلاک شدند: دوست دار غلوّ کننده، و دشمن متجاوز از حد.
هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌ‏ غَالٍ‏ وَ مُبْغِضٌ قَال‏. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 489/  [113] 117
امام صادق علیه السلام فرمود: ای علقمة چقدر سخنان مردم درباره علی علیه السلام عجیب است. چه قدر فرق است بین کسی که می گوید: علی علیه السلام ربّ معبود است و بین کسی که می گوید: او بنده گنهکار خدا است!! و به راستی که سخن آنان که عصیان را به علی علیه السلام نسبت می دهند؛ نزد او آسانتر [و زشتی و دل آزار بودنش کمتر] است از سخن کسی که ربوبیت را به او نسبت می دهد.
قَالَ الصَّادِقُ ع : یَا عَلْقَمَةُ مَا أَعْجَبَ أَقَاوِیلَ النَّاسِ فِی عَلِیٍّ ع کَمْ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ رَبٌّ مَعْبُودٌ وَ بَیْنَ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ عَبْدٌ عَاصٍ لِلْمَعْبُودِ وَ لَقَدْ کَانَ قَوْلُ مَنْ یَنْسُبُهُ إِلَى الْعِصْیَانِ أَهْوَنَ عَلَیْهِ مِنْ قَوْلِ مَنْ یَنْسُبُهُ إِلَى الرُّبُوبِیَّةِ.
امالی الصدوق، مجلس22، ح3 (نشر کتابچی: صص 104 و 105)
صُحُفٍ مُطَهَرَه
ﺍﺯ ﺍﺑﻮﺫﺭ ﻭ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺳﺖ امیرالمؤمنین ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ گرفتند ﻭ ﻓﺮﻣﻮدند:
ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺘﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﻭﻟﻴﻦ کسی ﺍﺯ ﺍﻣﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ کسی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺭﺳﺘﺎﺧﻴﺰ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﺼﺎﻓﺤﻪ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﺻﺪّﻳﻖ ﺍﻛﺒﺮ (ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ) ﻭ ﻓﺎﺭﻭﻕ ﺍﻣﺖ ﻛﻪ ﺣﻖ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﻭ ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ ﻣﻰ ﺳﺎﺯﺩ. ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﺴﺮﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻭ ﻣﺎﻝ، ﺧﺴﺮﻭ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻋﻦ ﺃﺑﻰ ﺫﺭ ﻭ ﺳﻠﻤﺎﻥ: ﺃﺧﺬ ﺍﻟﻨﺒﻰ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻴﺪ ﻋﻠﻰ ﻓﻘﺎﻝ:ﺇﻥﱠﱠ ﻫﺬﺍ ﺃﻭﱠﱠﻝُ ﻣَﻦْ ﺁﻣَﻦَ ﺑﻲ، ﻭَ ﻫﺬﺍ ﺃﻭﱠﱠﻝُ ﻣَﻦْ ﻳُﺼﺎﻓِﺤُﻨﻲ ﻳَﻮْﻡَ ﺍﻟﻘِﻴﺎﻣَﺔِ، ﻭَ ﻫﺬﺍ ﺍﻟﺼِﺪّﻳﻖُ ﺍﻟﺄﻛُﺒَﺮُ، ﻭَ ﻫﺬﺍ ﻓﺎﺭُﻭﻕُ ﻫﺬِﻩِ ﺍﻟﺄُﻣﱠﱠﺔِ ﻳَﻔْﺮُﻕُ ﺑﻴﻦَ ﺍﻟﺤَﻖﱢﱢ ﻭَ ﺍﻟﺒﺎﻃِﻞِ، ﻭَ ﻫﺬﺍ ﻳَﻌْﺴُﻮﺏُ ﺍﻟﻤُﺆﻣِﻨﻴﻦَ، ﻭَ ﺍﻟﻤﺎﻝُ ﻳَﻌْﺴُﻮﺏُ ﺍﻟﻈﺎﻟِﻤﻴﻦَ.
تفسیر عیاشی، ص4 و شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‏2، ص: 264. و از عامه بسیاری مانند هیثمی،  ابن عدی، و طبرانی و بزاز آن را نقل کرده اند.
صُحُفٍ مُطَهَرَه

امام صادق علیه السلام: اى أبا حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب علیه السلام با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدیر) نتوانست حق خود را بگیرد، در حالى که شخص با دو شاهد حقّ خود را مى گیرد...
عن اَبی عبدِ اللّه  علیه السلام: اَلْعَجَبُ یا أبا حَفْصُ لِما لَقِىَ عَلىُّ بْنُ اَبىطالِبٍ!! اِنَّهُ کانَ لَهُ عَشْـرَةَ الآفِ شاهِدٍ لَمْ یَقْدِرْ عَلى اَخْذِ حَقّهِ وَالرَّجُلُ یَأْخُذُ حَقَّهُ بِشاهِدَیْنِ.
تفسیر عیاشی ره، ص: 332 از عمر بن یزید، و مشابه آن به سندی دیگر در ص: 329. و در بحارالانوار: 37، 140 بنقل از آن.

صُحُفٍ مُطَهَرَه