صُحُفٍ مُطَهَّرَه

احادیث اهل بیت علیهم السلام در موضوعات مختلف
مشخصات بلاگ
صُحُفٍ مُطَهَّرَه

عمده مطالب این سایت که با نام نویسنده "صُحُفٍ مُطَهَّرَه" مشخص شده است برگرفته از کانال تلگرام به نشانی (https://t.me/sohof2) و در جهت نشر احادیث اهل بیت علیهم السلام می باشد.

نویسندگان

۱۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

محمد بن مسلم می گوید از امام صادق علیه السلام درباره این آیه قرآن که «در آن از روح خودم دمیدم» پرسیدم که این نفخ چگونه بوده است؟ امام صادق علیه السلام فرمودند:
همانا روح مانند باد متحرک است و چون از لفظ ریح یعنی باد گرفته شده است روح نامیده شده است و چون ارواح همجنس بادها می باشند از این لفظ گرفته شده است و همانا خداوند تعالى روح را از این جهت به خود نسبت داد، که آن را بر ارواح دیگر برترى داده است، همان‏گونه که خانه‏ اى از خانه‏ ها را برگزید و فرمود: "خانه من". و درباره پیامبرى از پیامبران فرمود: "دوست من"، و نظائر آن. و همه آن‏ها مخلوق و ساخته شده و پدید آمده و مورد تربیت و تدبیرند.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی کَیْفَ هَذَا النَّفْخُ فَقَالَ إِنَّ الرُّوحَ مُتَحَرِّکٌ کَالرِّیحِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ رُوحاً لِأَنَّهُ اشْتَقَّ اسْمَهُ مِنَ الرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَنْ لَفْظَةِ الرِّیحِ لِأَنَّ الْأَرْوَاحَ‏ مُجَانِسَةٌ لِلرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلَى نَفْسِهِ لِأَنَّهُ اصْطَفَاهُ عَلَى سَائِرِ الْأَرْوَاحِ کَمَا قَالَ لِبَیْتٍ مِنَ الْبُیُوتِ بَیْتِی وَ لِرَسُولٍ مِنَ الرُّسُلِ خَلِیلِی وَ أَشْبَاهِ ذَلِکَ وَ کُلُّ ذَلِکَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مُحْدَثٌ مَرْبُوبٌ مُدَبَّرٌ.
الکافی (ط - الإسلامیة)ج‏1 ص 134، التوحید (للصدوق)، ص: 171

و بدین حکمت معقول، بافته های خردستیزانه دلباختگان تصوف مانند حسن زاده آملی (در ممد الهمم، وزارت ارشاد، صفحات 597 تا 617) بر باد می رود. او در شرح فصوص، خداوند و خلقش را کل و جزء می داند:
«... نفخت فیه من روحى دالّ است بر نسبت آدم به رب خود که بعینه نسبت جزء به کل و فرع به اصل است و هر کل به جزء خود میل مى‏نماید ... پس چون خداوند ابانه و اظهار فرمود که در آدم از روح خود نفخ فرمود. پس اشتیاق پیدا نکرد، مگر به خویشتن. زیرا روح هر چیز نفس آن چیز و عین آن چیز است ... و صورت (که انسان بر صورت حق مخلوق است) از حیث مناسبت بین عبد و ربش بزرگترین امر است ... و اجلّ و اکمل مناسبات است چه اینکه صورت، وجود حق را زوج یعنى شفع قرار داد، چنانکه مرأه به وجود خود رجل را شفع قرار داده است و آن را زوج گردانید.»

جزء نداشتن خداوند اصلی ضروری به حکم عقل و روایات متواتر است، چه آنکه نیاز کل به اجزایش، حاکی از نیاز آن کل به ناظم و خالقی دیگر دارد:

 إِنَّمَا یَخْتَلِفُ وَ یَأْتَلِفُ الْمُتَجَزِّئُ فَلَا یُقَالُ اللَّهُ مُؤْتَلِفٌ وَ لَا اللَّهُ قَلِیلٌ وَ لَا کَثِیرٌ وَ لَکِنَّهُ الْقَدِیمُ فِی ذَاتِهِ لِأَنَّ مَا سِوَى‏ الْوَاحِدِ مُتَجَزِّئٌ وَ اللَّهُ وَاحِدٌ لَا مُتَجَزِّئٌ وَ لَا مُتَوَهَّمٌ بِالْقِلَّةِ وَ الْکَثْرَةِ وَ کُلُّ مُتَجَزِّئٍ أَوْ مُتَوَهَّمٍ بِالْقِلَّةِ وَ الْکَثْرَةِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ دَالُّ عَلَى خَالِقٍ

خدائى است که اختلاف بر او نشاید و نه پیوستن! جدائى و پیوست از آن تجزیه پذیر است، پس خدا به پیوستگى و بیشى و کمى موصوف نشود بلکه او به ذات خود قدیم است، چرا که آنچه جز خداى واحد است تجزیه پذیر است و خدا واحدى است که نه تجزیه پذیر است و نه کم و بیش در ذات او تصور شود و هر آنچه تجزیه پذیر است یا آنچه در آن تصور کم و بیش شود مخلوقى است که دلالت بر خالق خویش دارد.

 الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 116 و التوحید (للصدوق)، ص: 193

در برابر این اصل متین در آثار صوفیه فراوان سخن نسبت کل و جزء بین خداوند و خلق آمده است و گاه از تعابیر حصه های خداوند، جلوه های او، نسبت موج و دریا و... را نیز به کار برده اند. و البته در نهایت برای حل این فساد ضروری، خلق را به کلی انکار کرده و آن را توهم دانسته اند. (فالعالم متوهم ما له وجود حقیقی- الأسفار، ج‏۲، ص: ۲۹۱ )

اما اینکه سخن از دلباختگی حسن حسن زاده صوفیه به میان آوردیم، همین کافی که او در ابن عربی مدعی است کتاب پر از کفر فصوص را از رسول الله صلی الله علیه و آله گرفته است، و حسن زاده در اوایل فص فاطمی بر آن مهر تایید می زند، و نشر اسرار توسط ابن عربی را به خاطر امر الهی به او می داند!!

او در موارد متعدد از اقطاب صوفیه چون ابن عربی، مولوی، گنابادی و... به شدت تمجید می کند.

و حتی از او  نقل شده: به جانم قسم هر کسی فهم این کتاب ها (شرح شفا، تمهید القواعد، مصباح الأنس، شرح فصوص، اسفار و فتوحات...) نصیبش نشود، به فهم خطاب محمدی نمی رسد. (کتاب نجم الدین، ص121)

آثار آقای حسن زاده مشحون از تعاریف مشایخ صوفیان است و شاهد آوردن چندان لازم نیست؛ فقط همین بس که در ممد الهمم، ص 311 می نویسد: «انسان بر صورت رب خود مخلوق است! بلکه حقیقت و هویت انسان عین حقیقت و هویت حق است  لذا هیچ یک از حکما و علما بر معرفت نفس و حقیقت آن اطلاع نیافتند مگر رسل  و صوفیه‏!!!!» و ابداً متعرض گفته ابن عربی نمی شود، بلکه آن را تأیید می کند. (و مانند هزار و یک کلمه، ج‏3، ص: 161)

حسن زاده آملی در ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، چاپ سوم ص 514  پرده از مطلبی برمی دارند که شنیدن آن خالی از لطف نیست:
جمیع عبادت ها عبادت حق تعالی است!!!

او در بیان تاویل آیات سوره مبارکه طه در باب گوساله پرست شدن قوم حضرت موسی علیه السلام پس از رفتن آن جناب به کوه طور و سپس ماجرای بحث حضرت موسی علیه السلام و حضرت هارون علیه السلام چنین می فرماید:
موسی
علیه السلام بواقع و نفس الامر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل چه کسی را پرستش می کردند. زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آنچه را حکم فرمود غیر آن نخواهد شد (پس جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است و لکن «ای بسا کس را که صورت راه زد». بنابراین عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف حق را در همه چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند (غرض شیخ در اینگونه مسائل در فصوص و فتوحات دیگر زبر و رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرند هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت. چنانکه انبیا عبادت اصنام را انکار می فرمودند)

sohof2@

صُحُفٍ مُطَهَرَه
نامه معاویه در ترغیب مردم بصره و پیوستن به او و بالا بردن بخشش ها از بیت المال :
از بندۀ خدا معاویه، امیرالمؤمنین، به هر کس که این نامه بر او خوانده شود...
اگر شما در جمع‌ ما آیید، آتش این فتنه فرو خواهد نشست و کارِ این امت درست خواهد شد.
... تعهد می‌دهم که در میان شما به کتاب خدا عمل کنم و هر سال به شما از بودجه عمومی دو برابر دهم و شما را برای همیشه از مالیات معاف کنم.
پس به سرعت دعوت ما را اجابت کنید و به ما بپیوندید، خدا شما را مورد رحمت قرا دهد.
خداوند ما را و شما را از کسانی قرار دهد که به ندای حق پاسخ می‌دهند، و آن را به رسمیت می‌شناسند، و باطل را ناپسند می شمارند...
پس چون نامه بر آنان خوانده شد، گفتند شنیدیم و اطاعت کردیم!
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم‏، من عبد اللَّه معاویة أمیر المؤمنین الى من قرئ علیه کتابی هذا من المؤمنین و المسلمین من أهل البصرة... ٍ إِنَّکُمْ إِنْ جَامَعْتُمُونَا طَفِئَتِ النَّائِرَةُ وَ اجْتَمَعَتِ الْکَلِمَةُ وَ اسْتَقَامَ أَمْرُ هَذِهِ الْأُمَّة... إِنَّ لَکُمْ عَلَیَّ أَنْ أَعْمَلَ فِیکُمْ بِالْکِتَابِ وَ أَنْ أُعْطِیَکُمْ فِی السُّنَّةِ عَطَاءَیْنِ وَ لَا أَحْتَمِلَ فَضْلًا مِنْ فَیْئِکُمْ عَنْکُمْ أَبَداً فَنَازِعُوا إِلَى مَا تُدْعَوْنَ إِلَیْهِ رَحِمَکُمُ اللَّهُ وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ رَجُلًا مِنَ النَّاصِحِینَ وَ کَانَ مِنْ أُمَنَاءِ خَلِیفَتِکُمُ الْمَظْلُومِ ابْنِ عَفَّانَ وَ عُمَّالِهِ وَ أَعْوَانِهِ عَلَى الْهُدَى وَ الْحَقِّ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِمَّنْ یُجِیبُ إِلَى الْحَقِّ وَ یَعْرِفُهُ وَ یُنْکِرُ الْبَاطِلَ وَ یَجْحَدُهُ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ. فَلَمَّا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْکِتَابُ قَالَ عُظَمَاؤُهُمْ: سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا. الغارات، ابواسحاق ثقفی، ج ۲، ص ۳۸۵
اما می دانیم در پی این عبارات دلربای معاویه لعنه الله، شدیدترین ظلم ها و غارت ها توسط او در مملکت اسلامی بود.
این است که در سخنی از امیر مؤمنان علیه السلام آمده است:
حقّ فراخترین چیزها است هنگام توصیف و گفتگو از آن، و تنگ‏ترین و سخت ترین چیزها است، هنگام عمل و برخورد منصفانه! (حقّ را موقع گفتار بسیار به زبان مى ‏آورند، ولى هنگام عمل به کار نمى برند.)
فالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی‏ التَّوَاصُفِ وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُف‏ (نهج البلاغة، صبحی صالح، ص: 333)
صُحُفٍ مُطَهَرَه
روایت است شخصی به امام جعفر صادق علیه‌السلام عرض‌ کرد اساس دین ٬ توحید و عدل است و علم آن فراوان است و عاقل چاره ای ندارد (جز آنکه فرا بگیرد) پس مطلبی بفرما که آسان باشد و بشود حفظ کرد.
پس فرمود:

امّا توحید، اینست که مجاز ندانی بر پروردگارت، هر چه را که بر تو مجاز قرار داد.

و امّا عدل٬ اینست که‌ به خالقت نسبت ندهی، چیزی را، که تو را بر آن سرزنش کرده است.

عن الصَّادِقِ علیه السلام:أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ إِنَّ أَسَاسَ الدِّینِ التَّوْحِیدُ وَ الْعَدْلُ وَ عِلْمُهُ کَثِیرٌ لَا بُدَّ لِعَاقِلٍ مِنْهُ فَاذْکُرْ مَا یَسْهُلُ الْوُقُوفُ عَلَیْهِ وَ یَتَهَیَّأُ حِفْظُهُ فَقَالَ أَمَّا التَّوْحِیدُ فَأَنْ لَا تُجَوِّزَ عَلَی رَبِّکَ مَا جَازَ عَلَیْکَ وَ أَمَّا الْعَدْلُ فَأَنْ لَا تَنْسُبَ إِلَی خَالِقِکَ مَا لَامَکَ عَلَیْهِ.
التوحید (للصدوق)، ص: 96، معانی الأخبار، ص: 11. بحارالانوار، ج5، ص17

در مورد فراز آخر روایت دو وجه دارد:

1. یعنی خدا از ظلم نهی کرده است، پس خودش ظلم نمی کند.

2. افعال بندگان را نباید به خدا نسبت داد؛ مثلا خدا زنا را ذم کرده است. العیاذ بالله نباید مانند برخی از فلاسفه زنای بندگان را به خدا نسبت داد.

امام صادق علیه السلام: کسی که خدا را به خلقش تشبیه کند٬ به خداوند شرک ورزیده است. وای بر آنان...

مَنْ‏ شَبَّهَهُ‏ بِخَلْقِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ مَعَ اللَّهِ شَرِیکا وَیْلَهُم‏...
کفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص: 260 به سند صحیح

sohof2@
صُحُفٍ مُطَهَرَه
علیّ بن الحسن بن فضّال از پدرش نقل می کند که از امام رضا علیه السلام درباره شب نیمه شعبان سؤال کردم، پس فرمود: آن شبی است که خداوند بندگان را از آتش آزاد می سازد. و در آن شب گناهان کبیره را می آمرزد.
پرسیدم: آیا برای آن شب نمازی زیادتر از سایر شب ها هست؟
فرمود: در آن شب چیزی که وظیفه ات باشد نیست، ولی اگر دوست داشتی که عملی را به دلخواه انجام بدهی، بر تو باد به نماز جعفر بن ابی طالب. و در آن شب فراوان ذکر خداوند عزّوجلّ و استغفار و دعا کن که پدرم می فرمود: دعا در آن شب مستجاب است. عرض کردم: مردم می گویند که آن شب «برات» است. فرمود: آن شب قدر است در ماه رمضان.

الطَّالَقَانِیُّ عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا عَنْ لَیْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ قَالَ هِیَ لَیْلَةٌ یُعْتِقُ اللَّهُ فِیهَا الرِّقَابَ مِنَ النَّارِ وَ یَغْفِرُ فِیهَا الذُّنُوبَ الْکِبَارَ قُلْتُ فَهَلْ فِیهَا صَلَاةٌ زِیَادَةً عَلَی سَائِرِ اللَّیَالِی فَقَالَ لَیْسَ فِیهَا شَیْءٌ مُوَظَّفٌ وَ لَکِنْ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَتَطَوَّعَ فِیهَا بِشَیْءٍ فَعَلَیْکَ بِصَلَاةِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَکْثِرْ فِیهَا مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ وَ الدُّعَاءِ فَإِنَّ أَبِی کَانَ یَقُولُ الدُّعَاءُ فِیهَا مُسْتَجَابٌ
قُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّهَا لَیْلَةُ الصِّکَاکِ فَقَالَ تِلْکَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ.
الأمالی للصدوق، ص ۱۷
صُحُفٍ مُطَهَرَه
امام هادى  علیه  السلام : به راستى که حرام، افزایش نمى یابد و اگر افزایش یابد، برکتى ندارد و اگر انفاق شود، پاداشى ندارد و اگر بماند، توشه اى به سوى آتش خواهد بود.
امام هادى  علیه  السلام: «اِنَّ الْحَرامَ لا یَنْمى وَ اِنْ نَمى لا یُبارَکُ لَهُ فیهِ وَ ما اَنـْفَقَهُ لَمْ یُؤجَرْعَلَیْهِ وَ ما خَلَّـفَهُ کانَ زادَهُ اِلَى النّارِ»
الکافی، ج 5، ص 125، ح 7.
صُحُفٍ مُطَهَرَه


امام صادق علیه السلام در باره آیه «وَ تِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ» فرمود: از زمانی که خداوند، حضرت آدم را خلق کرده است، دو دولت وجود داشته است: یکی دولت خداوند و دیگری دولت ابلیس.
پس دولت خداوند تعالی کجاست؟ آیا مگر او کسی جز همان یک قائم علیه السلام است.
ﻋﻦ ﺯﺭﺍﺭﺓ ﻋﻦ ﺃﺑﻲ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻉ ﻓﻲ ﻗﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ «وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ» قَالَ مَا زَالَ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ دَوْلَةٌ لِلَّهِ وَ دَوْلَةٌ لِإِبْلِیسَ فَأَیْنَ دَوْلَةُ اللَّهِ أَمَا هُوَ قَائِمٌ وَاحِدٌ.
تفسیر العیاشی، ج‏1، ص: 199، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏51، ص: 54. و نیز در همین معنا روایات متعدد دیگری نیز جود دارد مثلاً ر.ک الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 372
صُحُفٍ مُطَهَرَه
... منصور بن حازم گوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم: به راستى خدا والاتر و گرامى‏تر است از اینکه به خلق خود شناخته شود (یعنى وجود خلق نمونه وجود او باشد- چنانچه مشبهه گویند).
فرمود: درست گفتى.
گفتم: محققاً هر کس بداند پروردگارى دارد، براى او سزد که بداند آن پروردگار خشنودى و خشمى دارد و بفهمد که خشنودى و خشمش را نتوان شناخت جز بوسیله وحى یا رسول، هر که به خودش وحى نشود، باید رسولان خدا را بجوید و چون آنها را شناخت بداند که حجت خدایند و طاعتشان واجب است.
من به مردم گفتم: شما نمى‏ دانید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از طرف خدا حجت بر خلق او بود؟ گفتند: چرا؟ گفتم: چون در گذشت چه کسى حجت بود؟ گفتند: قرآن.
من در قرآن تأمل کردم و دیدم همه فرقه ‏هاى مختلفه، از مرجئه و قدریه تا برسد به زنادقه که اصلًا بدان عقیده ندارند، از آن در برابر طرف خود دلیل بر قول خود مى‏ آورند و مردان بزرگ را مغلوب مى ‏کنند، از اینجا دانستم که قرآن حجت نباشد جز با قیّم و نگهدارى که آن را درست‏ بداند و هر چه در تفسیر آیات آن بگوید حق باشد.
من به مردم گفتم: قیّم و نگهدار قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود بسا مى دانست و عُمَر هم بسا مى‏ دانست و حذیفه هم مى ‏دانست، گفتم: اینها همه قرآن را مى‏ دانستند؟ گفتند: نه. من هر چه بررسى کردم درک نکردم که در باره احدى بگویند همه قرآن را مى دانست جز درباره على (علیه السلام) چون مسأله‏ اى میان آن قوم (اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله) مطرح مى ‏شد، این مى‏ گفت: نمى ‏دانم، و آن مى‏ گفت: نمى ‏دانم، و دیگرى هم مى‏ گفت: نمى‏ دانم، و همان على (علیه السلام) بود که مى گفت: من مى‏ دانم.
من گواهم که على (علیه السلام) قیّم و نگهدار قرآن بود و طاعتش واجب بود و پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حجت بر مردم بود و هر چه در تفسیر قرآن گفته است درست است.
امام (علیه السلام) فرمود: خدایت رحمت کناد.
من گفتم: على (علیه السلام) از دنیا نرفت تا حجتى در جاى خود گذاشت، چنانچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حجتى در جاى خود گذاشت ...

مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیى‏، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَ‏ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُعْرَفَ بِخَلْقِهِ، بَلِ الْخَلْقُ یُعْرَفُونَ بِاللَّهِ، قَالَ: «صَدَقْتَ». قُلْتُ: إِنَّ مَنْ عَرَفَ أَنَّ لَهُ رَبّاً فَقَدْ یَنْبَغِی‏ لَهُ أَنْ یَعْرِفَ أَنَ‏ لِذلِکَ الرَّبِّ رِضًا وَ سَخَطاً، وَ أَنَّهُ لَایُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلَّا بِوَحْیٍ أَوْ رَسُولٍ، فَمَنْ لَمْ یَأْتِهِ الْوَحْیُ، فَیَنْبَغِی‏ لَهُ أَنْ یَطْلُبَ الرُّسُلَ، فَإِذَا لَقِیَهُمْ، عَرَفَ أَنَّهُمُ الْحُجَّةُ، وَ أَنَّ لَهُمُ الطَّاعَةَ الْمُفْتَرَضَةَ. فَقُلْتُ‏ لِلنَّاسِ: أَ لَیْسَ‏ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله کَانَ هُوَ الْحُجَّةَ مِنَ اللَّهِ عَلى‏ خَلْقِهِ؟ قَالُوا: بَلى‏، قُلْتُ: فَحِینَ مَضى‏ صلى الله علیه و آله مَنْ کَانَ الْحُجَّةَ؟ قَالُوا: الْقُرْآنُ، فَنَظَرْتُ فِی الْقُرْآنِ‏ فَإِذَا هُوَ یُخَاصِمُ بِهِ الْمُرْجِئُ وَ الْقَدَرِیُ‏ وَ الزِّنْدِیقُ- الَّذِی لَایُؤْمِنُ بِهِ حَتّى‏ یَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ- فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَایَکُونُ حُجَّةً إِلَّا بِقَیِّمٍ، فَمَا قَالَ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ، کَانَ حَقّاً. فَقُلْتُ لَهُمْ: مَنْ قَیِّمُ الْقُرْآنِ؟ فَقَالُوا: ابْنُ مَسْعُودٍ قَدْ کَانَ یَعْلَمُ، وَ عُمَرُ یَعْلَمُ، وَ حُذَیْفَةُ یَعْلَمُ، قُلْتُ: کُلَّهُ؟ قَالُوا: لَا، فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً یُقَالُ: إِنَّهُ یَعْلَمُ‏ الْقُرْآنَ‏ کُلَّهُ إِلَّا عَلِیّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ، وَ إِذَا کَانَ الشَّیْ‏ءُ بَیْنَ الْقَوْمِ، فَقَالَ هذَا: لَاأَدْرِی، وَ قَالَ هذَا: لَا أَدْرِی، وَ قَالَ هذَا: لَاأَدْرِی، وَ قَالَ هذَا: أَنَا أَدْرِی، فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَانَ قَیِّمَ الْقُرْآنِ، وَ کَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَةً، وَ کَانَ الْحُجَّةَ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، وَ أَنَّ مَا قَالَ فِی الْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ، فَقَالَ: «رَحِمَکَ اللَّهُ». فَقُلْتُ: إِنَّ عَلِیّاً علیه السلام، لَمْ یَذْهَبْ حَتّى‏ تَرَکَ حُجَّةً مِنْ بَعْدِهِ، کَمَا تَرَکَ رَسُولُ اللَّهِ ص ...
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 168 ح2 و  ج‏1، ص: 188 ح15 به نحو کامل تر. الکافی (چاپ دار الحدیث)، ج 1، کتاب الحجة، ص 462 تا 464, بَابُ «فَرْضِ طَاعَةِ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام»، روایت 15

sohof2@

صُحُفٍ مُطَهَرَه
عن مولانا الصادق علیه صلوات الله: هر کس مردم را به خودش دعوت کند در حالی که در بین آنها اعلم و برتر از او وجود دارد، پس او بدعت گذاری گمراه است.
مَنْ ضَرَبَ النَّاسَ بِسَیْفِهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِی الْمُسْلِمِینَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُتَکَلِّفٌ.
 و روی: مَنْ دَعَا النَّاسَ إِلَی نَفْسِهِ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ ضَالٌّ.
تفسیر العیاشی، ج‏2، ص: 85، و الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏5، ص: 27. تحف العقول، ص: 375. و الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام، ص: ۳۸۴ و الغیبة للنعمانی (با تعبیر افضل)

و مشابه آن در مصادر بسیاری روایت شده است. مانند حدیث نبوی:

رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله):«هیچ گاه امّتى امر خود را به کسى نمى ‏سپارند که در بین آنان عالم‏تر از او باشد مگر آنکه کارشان همچنان رو به پائین‏ مى‏رود» (تا آنجا که به دین گوساله پرستان برسند!)
مَا وَلَّتْ أُمَّةٌ أَمْرَهَا رَجُلًا وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا لَمْ یَزَلْ أَمْرُهَا یَذْهَبُ سَفَالًا حَتَّى یَرْجِعُوا إِلَى مَا تَرَکُوا.
کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ ج‏2؛ ص937/ 76.و ج‏2، ص: 699 و ص: 898.  المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، ص: 600 عن صفوان و الأمالی (للطوسی)، ص: 559/ 1173- 9 و ص: 561/ 1174- 1 و التعجب من أغلاط العامة، ص: 58 به اسناد مختلف.

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس ریاست طلبی کند و یا برای آن تلاش نماید و یا در ذهن خود حدیث نفس ریاست طلبی داشته باشد ملعون است.
قالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ.
کافی (ط - الإسلامیة)، ج ۲، ص: ۲۹۸ و مصادر دیگر

ابن مسکان بیان می دارد که از امام صادق علیه السلام شنیدم که حضرت فرمود: بپرهیزید از این روسای ریاست طلب؛ چرا که به خدا قسم فردی (از اینان) پیروان و اطرافیانی پیدا نمی کند مگر آن که هم خود را هلاک می سازد و هم دیگران را هلاک می کند.
عدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ إِیاکمْ وَ هَؤُلَاءِ الرُّؤَسَاءَ الَّذِینَ یتَرَأَّسُونَ فَوَ اللَّهِ مَا خَفَقَتِ النِّعَالُ خَلْفَ رَجُلٍ إِلَّا هَلَک وَ أَهْلَک.  کافی (ط - الإسلامیة)، ج ۲، ص: ۲۹۸
صُحُفٍ مُطَهَرَه
از امیر مؤمنان علیه السلام به چند سند روایت کنند که در ذى قار (جایى بین کوفه و واسط) این خطبه را ایراد نموده و پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود:
اما بعد همانا خداى تبارک و تعالى محمد (صلی الله علیه و آله) را به حق مبعوث فرمود تا بندگان خود را از پرستش‏ بندگانش به پرستش خود درآورد و از عهد و بستگی بندگانش به عهد خود برآرد و از فرمانبردارى بندگانش به فرمانبردارى خود کشاند و از تحت سرپرستى بندگانش در تحت سرپرستى خود آورد...
خداوند عز و جل محمد (صلی الله علیه و آله) را بدین روش مبعوث کرد، محققا پس از من بر شما دورانى آید که در آن زمان چیزى نهان‏تر از حق نیست و نه عیان‏تر از باطل و نه بیشتر از دروغ بر خدا تعالى و رسولش (صلی الله علیه و آله) و در نزد مردم این دوره متاعى بى‏ ارزش‏تر از کتاب خدا نیست در صورتى که به حق و واقع خوانده شود و عمل بدان منظور باشد و هیچ متاعى رواج‏تر و قابل فروش‏تر و پر ارزش‏تر از کتاب خدا نیست هر گاه از مواضع خود تحریف شود و به سود سودجویان بر خلاف حق تفسیر شود...
در میانشان از حق و حقیقت جز نامى نماند و از کتاب جز خط و نوشته نشناسند.
کسى به خاطر شنیدن آوازه حکمت هاى قرآن به اسلام درآمده ولى هنوز آرام در مجلس مسلمین ننشسته که (به واسطه انحرافات مدعیان دین) از دین (و پیروى قرآن) بیرون رود، و از دین و روش سلطانی به آئین سلطان دیگر درآید (و دین او تابع آراء حکمرانان گردد) و از تحت سرپرستى پادشاهى به سرپرستى پادشاهى دیگر رود، و از پیروى زمامدارى به پیروى زمامدار دیگرى درآید، و از تعهدات سلطانى به زیر بار تعهدات سلطان دیگرى برود، و بتدریج از آنجائى که خود خبر ندارند خداى تعالى آنان را بوسیله آرزو و امید (به متاع پست دنیا و دلبستگى به آنچه نزد دنیاداران است) به نابودى کشاند...
مساجد آنان در این دوران از راه گمراهى آبادان است؛ و نسبت به حق ویران! و هدایت در آن تحریف شده است. قرآن‏ خوانان و آبادکنندگان آن مساجد نومیدترین خلق خدا و آفریده‏ هاى اویند. گمراهى از آنان سرچشمه گرفته و بدان‏ها برمی گردد.
خطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ... فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إِلَى عُهُودِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَى طَاعَتِهِ وَ مِنْ وَلَایَةِ عِبَادِهِ إِلَى وَلَایَتِهِ‏ ...
فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً ص بِذَلِکَ ثُمَّ إِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیْسَ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ شَیْ‏ءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ ِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ ص وَ لَیْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقَ بَیْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْکِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَیْسَ فِی الْعِبَادِ وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیْ‏ءٌ هُوَ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَر...
 لَمْ یَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَمْ یَعْرِفُوا مِنَ الْکِتَابِ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ یَدْخُلُ الدَّاخِلُ لِمَا یَسْمَعُ مِنْ حِکَمِ الْقُرْآنِ فَلَا یَطْمَئِنُّ جَالِساً حَتَّى یَخْرُجَ مِنَ الدِّینِ یَنْتَقِلُ مِنْ دِینِ مَلِکٍ إِلَى دِینِ مَلِکٍ وَ مِنْ وَلَایَةِ مَلِکٍ إِلَى وَلَایَةِ مَلِکٍ وَ مِنْ طَاعَةِ مَلِکٍ إِلَى طَاعَةِ مَلِکٍ وَ مِنْ عُهُودِ مَلِکٍ إِلَى عُهُودِ مَلِکٍ فَاسْتَدْرَجَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى‏ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ‏...
مَسَاجِدُهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ عَامِرَةٌ مِنَ الضَّلَالَةِ خَرِبَةٌ مِنَ الْهُدَى قَدْ بُدِّلَ فِیهَا مِنَ الْهُدَى فَقُرَّاؤُهَا وَ عُمَّارُهَا أَخَائِبُ خَلْقِ اللَّهِ وَ خَلِیقَتِهِ مِنْ عِنْدِهِمْ جَرَتِ‏ الضَّلَالَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ...
الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‏8؛ ص386
صُحُفٍ مُطَهَرَه
شیخ کلینی رحمه الله از حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیهما نقل کرده است که فرمودند:
همانا خداوند (بخاطر گناه شیعه، در نشر اسرار ائمه علیهم السلام یا...) بر آنها غضب نمود و مرا مخیر نمود که عقوبت را از طرف آنها تحمل کنم و یا خود آنها عقوبت شوند، به خدا قسم من آن را به جان خود خریدم و شیعیانم را حفظ کردم.
✨ علِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّیعَةِ فَخَیَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَیْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 260 ح5

علامه مجلسی رحمه الله: این غضب یا به این جهت بود که شیعیان تقیّه را ترک کرده و امامت آن امام را آشکار کرده‌اند؛ سپس هارون الرشید مردد ماند بین این‌که شیعیان و تابعان آن امام را بکشد یا این‌که آن امام را زندانی کرده و او را به شهادت برساند. پس امام برای شیعیان خود دعا کرده و بلا را برای خود خواستند، یا ...
مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏3، ص: 126

 الهی بمولانا موسی بن جعفر علیه السلام، عجل لولیک الفرج
صُحُفٍ مُطَهَرَه
حضرت ابوعبدالله امام جعفر صادق علیه‌السلام:
مردم درباره قدر (قدرت و جبر خداوند) بر سه دسته اند:
شخصی که گمان می کند خداوند عزّوجلّ مردم را بر معاصی مجبور کرده است، چنین کسی به خدا نسبت ظلم کردن در حُکم کردن داده است (پس) او کافر است؛
و شخصی که گمان می کند ٬ أمر به مردم سپرده شده، چنین کسی به خداوند نسبت ضعف و سستی در سلطنتش داده است، (پس) او کافر است؛
و شخصی که می گوید (معتقد است) خداوند عزّوجلّ بندگان را به آنچه طاقت و تحمّل دارند ٬ مکلّف کرده است، و به آنچه طاقت ندارند، تکلیف نکرده است؛ پس هر وقت کار نیکویی انجام دهد، حمد خدا می کند. و هر وقت بدی کند، از خداوند آمرزش می خواهد، پس چنین کسی مسلمان و بالغ است.

 الخصال الْفَامِیُّ وَ ابْنُ مَسْرُورٍ عَنْ ابْنِ بُطَّةَ عَنِ الصَّفَّارِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍعَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: النَّاسُ فِی الْقَدَرِ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ رَجُلٍ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْبَرَ النَّاسَ عَلَی الْمَعَاصِی فَهَذَا قَدْ ظَلَّمَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی حُکْمِهِ وَ هُوَ کَافِرٌ وَ رَجُلٍ یَزْعُمُ أَنَّ الْأَمْرَ مُفَوَّضٌ إِلَیْهِمْ فَهَذَا وَهَّنَ اللَّهَ فِی سُلْطَانِهِ فَهُوَ کَافِرٌ  وَ رَجُلٍ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَلَّفَ الْعِبَادَ مَا یُطِیقُونَ وَ لَمْ یُکَلِّفْهُمْ مَا لَا یُطِیقُونَ فَإِذَا أَحْسَنَ حَمِدَ اللَّهَ وَ إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ فَهَذَا مُسْلِمٌ بَالِغٌ.

التوحید (للصدوق)، ص: 360، الخصال، ج‏1، ص: 195. بحارالأنوار، ج5، ص 10

sohof2@

صُحُفٍ مُطَهَرَه