صُحُفٍ مُطَهَّرَه

احادیث اهل بیت علیهم السلام در موضوعات مختلف
مشخصات بلاگ
صُحُفٍ مُطَهَّرَه

عمده مطالب این سایت که با نام نویسنده "صُحُفٍ مُطَهَّرَه" مشخص شده است برگرفته از کانال تلگرام به نشانی (https://t.me/sohof2) و در جهت نشر احادیث اهل بیت علیهم السلام می باشد.

نویسندگان

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولایت» ثبت شده است

عبد الاعلى گوید: از امام صادق علیه السلام راجع بقول عامه پرسیدم که گویند: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «هر که بمیرد و امامى نداشته باشد، بمرگ جاهلیت مرده است» فرمود: درست است به‌خدا. عرض کردم: امامى (در مدینه) وفات کرده و مردى در خراسان است و نمی‌داند وصى او کیست، همین دورى از امام براى او عذر نیست؟ فرمود: معذور نیست. چون امام بمیرد، برهان و حجت وصیش بر کسانى است که در سرزمین او هستند. و بر کسانى که در سرزمین امام نیستند، چون خبر وفات او را شنیدند، لازم است (برخی‌شان برای شناخت امام جدید) سفر کنند، همانا خداى عز و جل می‌فرماید: «چرا از هر گروه از مؤمنان، دسته‌‏اى کوچ نکنند تا درباره دین، دانش بیاموزند و چون باز گشتند قوم خویش را بیم دهند، شاید آنها بترسند(توبه: 122)
عرض کردم: اگر دسته‌اى کوچ کردند و بعضى از آنها پیش از آنکه (به شهر امام) برسد و بداند بمیرد؟
فرمود: خداى جل و عز می‌فرماید: «و هر که براى مهاجرت بسوى خدا و رسولش از خانه خویش در آید، آنگاه مرگ وى فرا رسد، پاداش او بعهده خدا باشد.»
(نساء: 99) ...

در ادامه روایت نیز پرسش‌های جالبی آمده است. مثلاً از این‌که گاه بعد از وفات یک امام، امام بعد، درِ خانه خود را بسته، (از روی تقیه) مردم را بسوى خود فرا نمی‌خواند و نه دیگرى ایشان را به سوی امام راهنمائى می‌کند. در حدیث بالا به اموری چون وصایت اشاره شده، و آمده که مثلاً نافع مولی ابن عمر (م116) یکی از چهار شاهد وصایت امام باقر علیه السلام به امام صادق علیه السلام بوده است.

هم‌چنین در روایات دیگری نیز همین آیه سوره نساء در مورد زراره به کار رفته است. چه زراره بعد از امام صادق علیه السلام، فرزندش را از عراق برای شناخت امام بعد فرستاده بود، ولی قبل از برگشت فرزندش از مدینه، درگذشت (تفسیر العیاشی، ج‏1، ص271؛ رجال الکشی، ص156).
بنا بر روایات دیگری بلافاصله امامت امام کاظم علیه السلام علنی نشده بود، و تا مدتی برخی از اصحاب حتی در مدینه حیران بوده اند.
(الکافی، ج‏1، ص351)

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً فَقَالَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ- قُلْتُ فَإِنَّ إِمَاماً هَلَکَ وَ رَجُلٌ بِخُرَاسَانَ لَا یَعْلَمُ مَنْ وَصِیُّهُ لَمْ یَسَعْهُ ذَلِکَ قَالَ لَا یَسَعُهُ إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا هَلَکَ وَقَعَتْ حُجَّةُ وَصِیِّهِ عَلَى مَنْ هُوَ مَعَهُ فِی الْبَلَدِ وَ حَقُّ النَّفْرِ عَلَى مَنْ لَیْسَ بِحَضْرَتِهِ إِذَا بَلَغَهُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ قُلْتُ فَنَفَرَ قَوْمٌ فَهَلَکَ بَعْضُهُمْ قَبْلَ أَنْ یَصِلَ فَیَعْلَمَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یَقُولُ- وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏.  ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ قُلْت‏... الکافی، ج‏1، ص378؛ و به طرق دیگر از ثقات: الإمامة و التبصرة من الحیرة، ص87

صُحُفٍ مُطَهَرَه

از حضرت زهرا سلام الله علیها از رسول الله صلی الله علیه و آله از جبرئیل:
همانا سعادتمند کامل و حقیقی کسی است که علی علیه السلام را در دوران زندگی و پس از مرگ آن حضرت، دوست داشته باشد. و همانا یدبخت حقیقی کسی است که علی علیه السلام را در دوران زندگی و پس از مرگ آن حضرت، دشمن بدارد.

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِیُّ، ثنا جَنْدَلُ بْنُ وَالْقٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِیُّ [الواقدی]، عَنْ عَبَّادٍ الْکَلْبِیِّ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ حُسَیْنٍ، عَنْ فَاطِمَةَ الصُّغْرَى، عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَشِیَّةَ عَرَفَةَ فَقَالَ: «إِنَّ اللهَ بَاهَى بِکُمْ وَغَفَرَ لَکُمْ عَامَّةً وَلِعَلِیٍّ خَاصَّةً، وَإِنِّی رَسُولُ اللهِ إِلَیْکُمْ غَیْرُ مُحَابٍ لِقَرَابَتِی، هَذَا جِبْرِیلُ یُخْبِرُنِی أَنَّ السَّعِیدَ حَقٌّ، السَّعِیدُ مَنْ أَحَبَّ عَلِیًّا فِی حَیَاتَهِ وَبَعْدَ مَوْتِهِ، وَإِنَّ الشَّقِیَّ کُلُّ الشَّقِیِّ مَنْ أَبْغَضَ عَلِیًّا فِی حَیَاتِهِ وَبَعْدَ مَوْتِهِ»

المعجم الکبیر للطبرانی، 22/ 415؛ العلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیة، 1/ 237 از حاکم نیشابوری به طریق دیگر از جندل بن والق؛ فضائل الصحابة لأحمد بن حنبل، 2/ 658 که ظاهراً از زیادات راوی کتاب است.
و از منابع امامیه: الأمالی للصدوق، ص182 المجلس 34‏ به سند بالا؛ و به طریق دیگر از زید بن ثابت با تعبیر نزدیک: همان، ص583 المجلس 85‏؛ علل الشرائع، ج‏1، ص144

صُحُفٍ مُطَهَرَه

در فروع کافی و الغارات آمده امیرالمومنین علیه السلام به مأمور زکات خود فرمودند:

🔺... وقتی به سرزمینی رسیدی بدون اجازه وارد آن سرزمین نشو. میان آنها گشت نزن! بیرون سرزمین بایست و منتظر باش تا تو را به درون خود راه بدهند. به آنها بگو:
ای بندگان خدا، مرا دوست خدا و ولی خدا (امیرالمومنین علی بن ابیطالب) به سوی شما فرستاده است، تا اگر زکاتی دارید پرداخت کنید. اگر گفتند: ما چیزی نداریم که به تو بدهیم! حرفت را تکرار نکن.

🔹حرف آنها را بپذیر و آنها را به حال خود رها کن و به سراغ قبیله دیگر برو! مبادا آنها را بترسانی! مبادا آنها را تهدید کنی!
مبادا با قدرت و سلطه و زور بر آنان وارد شوی! اگر اجازه دادند که وارد سرزمین شان بشوی، وارد شو و بر آنها سلام کن.

🔺امّا هرگز به اموال و دارایی آنها دست نزن! تنها زمانی اجازه داری به اموال و دارایی آنها نزدیک بشوی و دست بزنی که خودشان به تو اجازه بدهند.

🔹وقتی اجازه دادند، اموال ایشان را به دو قسمت تقسیم کن و از آنها بخواه از این دو قسمت، هر کدام را که میخواهند بردارند. آن قسمت باقیمانده را دوباره به دو قسمت تقسیم کن و باز از آنها بخواه هر قسمت را که میخواهند بردارند. آنقدر این روش را ادامه بده تا به اندازه زکات معلوم آنها برسی!

🔺هرگز به انتخاب آنها ایراد نگیر. بگذار آنها در انتخاب سهم خود آزاد باشند.

🔹اگر کارت تمام شد و دیدی که آنها باز به همان ذره آخر نیز اعتراض دارند و دلشان راضی نیست و میخواهند چیزی را از تو پس بگیرند، آنها را آزاد بگذار تا هر چه میخواهند از تو پس بگیرند.
اگر خواستند دوباره و از نو همه را قسمت و تقسیم کنی، تو بپذیر و دوباره از نو طبق خواست ایشان اموالشان را قسمت کن.

🔺اگر در اموال ایشان بچه شتری بود که مادری داشت، بچه شتر را از مادرش جدا نکن!
اگر شیر ماده شتری جزو زکات بود، بیش از اندازه از آن شیر نگیر تا بچه شتر گرسنه نماند و صدمه نبیند.

🔺اگر زکات مردم را جمع کردی، سنگینی آنها را به حیوانات تحمیل نکن.
در باربری عدالت را میان حیوانات رعایت کن. از هر آبراهی که گذشتید به حیوانات آب بنوشان و اگر جایی خسته بودید و استراحت کردید، به حیوانات نیز فرصت استراحت و چریدن بده!


علِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسى‏، عَنْ حَرِیزٍ، عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ، قَالَ: سمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ:
«بَعَثَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ- صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ- مُصَدِّقاً مِنَ الْکُوفَةِ إِلى‏ بَادِیَتِهَا، فَقَالَ لَهُ: یَا عَبْدَ اللَّهِ، انْطَلِقْ، وَ عَلَیْکَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَ لَاتُؤْثِرَنَّ دُنْیَاکَ عَلى‏ آخِرَتِکَ، وَ کُنْ حَافِظاً لِمَا ائْتَمَنْتُکَ عَلَیْهِ، رَاعِیاً لِحَقِّ اللَّهِ فِیهِ حَتَّى تَأْتِیَ نَادِیَ بَنِی فُلَانٍ
فَإِذَا قَدِمْتَ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْیَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِسَکِینَةٍ وَ وَقَارٍ حَتَّى تَقُومَ بَیْنَهُمْ وَ تُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قُلْ لَهُمْ یَا عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللَّهِ لآِخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّونَ إِلَى وَلِیِّهِ فَإِنْ قَالَ لَکَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَکَ مِنْهُمْ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخِیفَهُ أَوْ تَعِدَهُ إِلَّا خَیْراً فَإِذَا أَتَیْتَ مَالَهُ فَلَا تَدْخُلْهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَکْثَرَهُ لَهُ فَقُلْ یَا عَبْدَ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی فِی دُخُولِ مَالِکَ فَإِنْ أَذِنَ لَکَ فَلَا تَدْخُلْهُ دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَیْهِ فِیهِ وَ لَا عُنْفٍ بِهِ فَاصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَیْنِ ثُمَّ خَیِّرْهُ أَیَّ الصَّدْعَیْنِ شَاءَ فَأَیَّهُمَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضْ لَهُ ثُمَّ اصْدَعِ الْبَاقِیَ صَدْعَیْنِ ثُمَّ خَیِّرْهُ فَأَیَّهُمَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضْ لَهُ وَ لَا تَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّى‏ یَبْقى‏ مَا فِیهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللَّهِ- تَبَارَکَ وَ تَعَالى‏- مِنْ مَالِهِ، فَإِذَا بَقِیَ ذلِکَ فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُ، وَ إِنِ اسْتَقَالَکَ فَأَقِلْهُ، ثُمَّ اخْلِطْهَا، وَ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِی صَنَعْتَ أَوَّلًا حَتّى‏ تَأْخُذَ حَقَّ اللَّهِ فِی مَالِهِ، فَإِذَا قَبَضْتَهُ فَلَا تُوَکِّلْ بِهِ إِلَّا نَاصِحاً شَفِیقاً أَمِیناً حَفِیظاً غَیْرَ مُعْنِفٍ لِشَیْ‏ءٍ مِنْهَا، ثُمَّ احْدُرْ کُلَّ مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ کُلِّ نَادٍ إِلَیْنَا نُصَیِّرْهُ حَیْثُ أَمَرَ اللَّهُ... 📚 کافی، الإسلامیة، ج3، ص536؛ الغارات، ج‏1، ص75 به سند دیگر از امام صادق ع؛ نامه 25 نهج البلاغه

صُحُفٍ مُطَهَرَه

روایت است از سلیمان بن جعفر هاشمی که امام کاظم علیه السلام به او فرمود: ای سلیمان مگر نه این که پیامبر تو را زاده؟ گفتم: بله. [از طرف مادر البته]. فرمود: مگر نه این که علی دو بار تو را زاده؟ [یعنی از طرف مادران] گفتم: بله. فرمود: مگر نه این که از نسل جعفر طیّاری؟ [از طرف پدر] گفتم: بله. فرمود: ولی اگر آن چه بر آن هستی [یعنی مذهب صحیح و ولایت امام زمان] نبود هیچ بهره ای از این [نسب عالی] نمی بردی.

گرچه شاید سند این روایت متصل نباشد، ولی این مضمون با مجموعه ای از آیات و روایات تأیید می شود. از آن جمله آیه ای که در مورد پسر حضرت نوح علیه السلام می فرماید: «او از اهل تو نیست. او تبهکار است.» و به تعبیر روایت به خاطر عمل ناشایست و عقیده فاسدش او را از حضرت نوح علیه السلام نفی نمود. (تفسیر العیاشی، ج‏2، ص151؛ معانی الأخبار، ص106) و از آن جمله آیات سوره احزاب است. (احزاب: 30 و 31)
چنانکه در روایات از علویانی که به باطل مدعی امامت هستند شدیداً برائت جسته شده است. (تفسیر القمی، ج2، ص251؛ الکافی، ط - الإسلامیة، ج1، ص372؛ الغیبة للنعمانی، ص113 و 114؛ ثواب الأعمال، ص214؛ معانی الأخبار، ص213؛ الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص: 375)

الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ، قَالَ:، قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ (ع) لِسُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ: یَا سُلَیْمَانُ وَلَّدَکَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) قَالَ نَعَمْ، قَالَ: وَ وَلَّدَکَ عَلِیٌّ (ع) مَرَّتَیْنِ قَالَ نَعَمْ، قَالَ: وَ أَنْتَ لِجَعْفَرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى قَالَ نَعَمْ، قَالَ: وَ لَوْ لَا الَّذِی أَنْتَ عَلَیْهِ مَا انْتَفَعْتَ بِهَذَا.
رجال الکشی، ص474
 

صُحُفٍ مُطَهَرَه

به سند صحیح از امام رضا علیه السلام: هر کس صله کند با آنکه با ما اهل بیت قطع رابطه کرده است و یا قطع رابطه کند با آنکه با ما صله کرده است، یا آنکه را که از ما عیب می گیرد مدح کند و یا مخالف با ما را اکرام و بزرگداشت کند، پس از ما نیست و ما نیز از او نیستیم.

صفات الشیعة، ص: 7/ 10- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ‏ مَنْ وَاصَلَ‏ لَنَا قَاطِعاً أَوْ قَطَعَ لَنَا وَاصِلًا أَوْ مَدَحَ لَنَا عَائِباً أَوْ أَکْرَمَ لَنَا مُخَالِفاً فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَسْنَا مِنْهُ.


امام رضا علیه السلام: هر که با دشمنان خدا دوستی کند، پس با دوستان خدا دشمنی کرده و هر که با دوستان خدا دشمنی کند، با خداوند دشمنی کرده است. و این حق خداوند است که او را در آتش دوزخ داخل کند.
صفات الشیعة، ص: 7/ 11 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَکِّلُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ وَالَى أَعْدَاءَ اللَّهِ فَقَدْ عَادَى أَوْلِیَاءَ اللَّهِ وَ مَنْ عَادَى أَوْلِیَاءَ اللَّهِ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُدْخِلَهُ فِی نَارِ جَهَنَّمَ.

 

امام رضا علیه السلام: کمال دین در ولایت ما و بیزارى جستن از دشمن ماست.
عن الرضا ع: کَمالُ الدّینِ وَلایَتُنا وَ البَراءَةُ مِن عَدُوِّنا؛ (مستطرفات السرائر: ج3، ص149)
صُحُفٍ مُطَهَرَه

امیر المومنین علیه السلام : عدالت چهار شعبه دارد: 1- فهمیدن امر مشکل [دقت در فهمیدن] 2- رسیدن به حقیقت دانش 3- روشنى حکم (داورى)، 4- شکیبائى؛ پس هر که بفهمد همه دانش را تفسیر کند، و هر که بداند آبگاههاى داورى را بشناسد و هر که بردبارى ورزد، در کارش زیاده روى نکند و میان مردم ستوده زندگى نماید.

بیانی عقلی: عدل تنها با علم کامل محقق می شود زیرا کسی که جای هر چیز را نداند نمی تواند هر چیز را در جای خود نهد از این رو کسی که جاهل است و در امور علم قطعی و جامع ندارد نمی تواند متولی آن شود مگر آن که به سرچشمه دانش متصل باشد و بتواند در مبهمات به او رجوع کند.

مطالب مرتبط:

شائبه ادعای امامت

امام نیست مگر کسیکه ...

شرط وجوب اطاعت مطلق(1)

شرط وجوب اطاعت مطلق (2)

شرط وجوب اطاعت مطلق (3)

عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یَعْقُوبَ اَلسَّرَّاجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سُئِلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ....وَ اَلْعَدْلُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ غَامِضِ اَلْفَهْمِ وَ غَمْرِ اَلْعِلْمِ وَ زَهْرَةِ اَلْحُکْمِ وَ رَوْضَةِ اَلْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ فَسَّرَ جَمِیعَ اَلْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ عَرَفَ شَرَائِعَ اَلْحُکْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِی اَلنَّاسِ حَمِیداً... .
الکافی
, ج 2 , ص 50 ؛ تحف العقول، المکتبه الحیدریه، ص115

هو الهادی
امیرالمؤمنین علیه السلام: ... کسى را با خاندان رسالت نمى‏ شود مقایسه کرد و آنان که تحت نعمت ولایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم اساس دین، و ستون‏هاى استوار یقین مى ‏باشند. شتاب کننده، (باید) به آنان بازگردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگى‏ هاى حقّ ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آنها تعلّق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهى که از آن دور مانده بود، باز گردانده شد.
عن امیرالمومنین علیه السلام:... لَا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ( صلی الله علیه وآله ) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا یُسَوَّی بِهِمْ  مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَ عِمَادُ الْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِی‏ءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَی أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَی مُنْتَقَلِهِ .
نهج البلاغه، (صبحی صالح)، ص:  48، خطبه دوم، و المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، ص: 399 با تعابیری مشابه. و فراز «نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ لَا یُقَاسُ‏ بِنَا أَحَد» در شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج‏2، ص: 202، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص: 66، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص: 66، معانی الأخبار، ص: 179، علل الشرائع، ج‏1، ص: 177 به اسناد مختلف.
صُحُفٍ مُطَهَرَه
امام حسین علیه السلام و یارانش هنگام حرکت به سوی کوفه، در جایی به نام ثعلبیه فرود آمدند. بشر بن غالب بر ایشان وارد شد و گفت: ای پسر رسول خدا مرا آگاه کن از معنای این سخن خدا "یوم ندعوا کل أناس بإمامهم." (روزی که هر گروهی را با امامشان فرامی خوانیم)
امام حسین علیه السلام فرمود: امامی به هدایت دعوت کرده و گروهی او را اجابت کرده اند و امامی به گمراهی فراخوانده و قومی دعوتش را پذیرفته اند. آنان در بهشت اند و اینان در دوزخ. و این همان سخن خدا است که "فریق فی الجنة و فریق فی السعیر" (امالی الصدوق، ص۲۱۷)
در شناخت انگیزه قاتلان امام حسین علیه السلام بیش از هر چیز باید به برداشت آنان از "امامت" توجّه داشت؛ برداشت باطلی که مطابق با مذهب رسمی اهل سنّت و تبلیغات حکومت اموی بود. یزیدیان از آغاز تا فرجام، بر این تاکید داشتند که آن چه می کنند، با معیارهای ولایتمداری، درست و ارزشمند است. به چند نمونه توجّه کنید:
۱. والی کوفه، نعمان بن بشیر، پس از ورود مسلم بن عقیل به منبر رفته، زبان به تهدید گشوده و چنین می گوید :... اگر رودرروی من بایستید و بیعت خود را بشکنید و با امام خود [یعنی یزید] مخالفت کنید، سوگند به الله که جز او خدایی نیست، تا وقتی که قبضه شمشیر در دستم بماند، شما را با شمشیر می زنم؛ اگر چه هیچ یک از شما مرا یاری نکند. امیدوارم در میان شما حقّ شناسان بیش از کسانی باشند که باطل به هلاکتشان می کشاند.
۲. همچنین عبیدالله بن زیاد پس از دستگیری هانی بن عروه، بر فراز منبر خطبه می خواند: ... ای مردم! به طاعت خدا و طاعت امامان خود درآویزید و اختلاف و تفرقه نورزید که هلاک خواهید شد ...این جمله ظاهراً تفسیری است بر آیه شریفه "و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا"
۳.مسلم بن عقیل را دستگیر کرده و به قصر ابن زیاد آوردند. بر درگاه قصر میان او و مسلم بن عمرو الباهلی گفتگویی درگرفت. مسلم بن عمرو، مسلم بن عقیل را سرزنش کرده و گفت: ... من فرزند کسی هستم که حقّ را شناخت، آن گاه که تو آن را نشناختی و برای امامش [یعنی یزید] خیرخواهی کرد، آن گاه که تو به او خیانت کردی و حرف شنید و اطاعت کرد، آن گاه که تو نافرمانی کرده و مخالفت ورزیدی.

۴. ابن زیاد نامه ای به حرّ بن یزید نوشت و دستور داد کاروان امام حسین علیه السلام را متوقّف کند و این نامه را به همراه شخصی از قبیله کنده فرستاد. ابوالشعثاء یزید بن زیاد بن المهاصر _که هم قبیله او بود_ به آن شخص گفت: مادرت به عزایت بنشیند، این چیست که برایش آمده ای؟ آن شخص نیز با حالت حقّ به جانب پاسخ داد: برای چه آمده ام؟ امام خود را فرمان برده ام و به بیعت خویش وفا کرده ام‌. ابوالشعثاء گفت:  خدایت را نافرمانی کردی و امامت را در هلاک خویش فرمان بردی. ننگ و آتش برای خود به دست آوردی. خداوند فرموده: "و آنان را امامانی قرار دادیم که به آتش فرا می خوانند و روز قیامت یاری نمی شوند.‌" مقصود، امام تو است.
۵. یکی از فرماندهان سپاه یزید به نام عمرو بن للحجاج الزبیدی در روز عاشورا می گفت: ای کوفیان! بر فرمانبرداری خود و همراهی جماعت بمانید و در کشتن کسانی که از دین بیرون رفته و با امام [یعنی یزید] مخالفت کرده اند تردید به خود راه ندهید.
۶. روایت کرده اند که شمر بن ذی الجوشن پس از نماز صبح می گفت: خدایا تو شریفی و شرافت را دوست داری و می دانی که من هم شریفم، پس مرا بیامرز! ابواسحاق به او گفت: چگونه خدا تو را بیامرزد در حالی که به سوی پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بیرون رفته و بر کشتن او یاری دادی؟! شمر گفت: ای وای، چه می کردیم؟! امیران ما چنین دستور دادند و ما با آنها مخالفت نکردیم و اگر با آنها مخالفت می کردیم از این خران پست تر بودیم!
۷. قاتل بریر بن خضیر به نام کعب بن جابر نیز در شعری می گوید: (اگر عبیدالله را دیدی به او خبر بده که من گوش به فرمان خلیفه ام)
و همو سالهای بعد همچنان به جنایات خود افتخار کرده و می گوید: (خدایا ما وفا کردیم پس ما را مانند کسانی که خیانت کردند قرار مده)
امّا دیدگاه امام حسین علیه السلام و شیعیان درست در برابر برداشت آنان قرار داشت.
آنان همواره بر شروط امامت و معیارهای شرعی آن تاکید داشتند.
امام
علیه السلام در پاسخ نامه کوفیان، برخی شروط را برشمرده است: به جانم سوگند که امام نیست، مگر کسی که به کتاب خدا عمل کند؛ عدالت در پیش گیرد؛ حقّ را دین خود قرار دهد [یا به حقّ حکم کند] و خودش را در راه خدا وقف نماید.
و خطاب به سپاه حرّ بن یزید فرمود:... ای مردم اگر تقوا پیشه کنید و حق را برای اهلش بشناسید نزد خدا پسندیده تر است. ما اهل بیت به ولایت این امر (یعنی حکومت) سزاوارتریم از این افراد که چیزی را ادّعا می کنند که حقّ آنان نیست و در میان شما به ستم و تجاوز رفتار می کنند ...

1. ... إن أبدیتم صفحتکم لی، و نکثتم بیعتکم، و خالفتم امامکم، فوالله الَّذِی لا إله غیره لأضربنّکم بسیفی مَا ثبت قائمه فِی یدی، و لو لَمْ یَکُنْ لی مِنْکُمْ ناصر. أما إنی أرجو أن یکون من یعرف الحق مِنْکُمْ أکثر ممن یردیه الباطل. (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۶)
2. ... أَیُّهَا النَّاسُ، فاعتصموا بطاعة الله و طاعة أئمتکم، وَ لا تختلفوا وَ لا تفرقوا فتهلکوا ... (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۶۸)
3. ... انا ابن من عرف الحق إذ أنکرته، و نصح لإمامه إذ غششته، و سمع و أطاع إذ عصیته و خالفت ... (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۷۶)
4. "و ما جئت فِیهِ! أطعت إمامی، و وفیت ببیعتی" .... "عصیت ربک، و أطعت إمامک فِی هلاک نفسک، کسبت العار و النار، قَالَ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ، فهو إمامک."  (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۰۸)
5. یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ، الزموا طاعتکم و جماعتکم، وَ لا ترتابوا فِی قتل من مرق من الدین، و خالف الإمام. (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۵)
6. وَیْحَکَ، فَکَیْفَ نَصْنَعُ، إِنَّ أُمَرَاءَنَا هَؤُلاءِ أَمَرُونَا بِأمرٍ، فَلَمْ نُخَالِفْهُمْ، وَ لَوْ خَالَفْنَاهُمْ کُنَّا شَرًّا مِنْ هَذِهِ الْحُمُرِ (تاریخ الاسلام، ج۵، صص۱۲۵و۱۲۶)
7. فأبلغ عُبَیْد اللَّهِ إما لقیته ... بأنی مطیع للخلیفة سامع ... یا رب إنا قَدْ وفینا، فلا تجعلنا یَا رب کمن قَدْ غدر. (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳۳) ... "... فلعمری مَا الإمام إلا العامل بالکتاب، و الآخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه عَلَى ذات الله." (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۳)
أَیُّهَا النَّاسُ، فإنکم إن تتقوا و تعرفوا الحق لأهله یکن أرضى لِله و نحن أهل البیت أولى بولایة هَذَا الأمر عَلَیْکُمْ من هَؤُلاءِ المدعین مَا لیس لَهُمْ، و السائرین فیکم بالجور و العدوان ...(تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۰۲)
گردآوری : https://t.me/zecra
هو الهادی
[بنا بر نامه مروی اصحاب از سعد خیر،] امام باقر علیه السّلام ریشه اختلاف مردم را پس از پیامبر صلوات الله علیه و آله این گونه توصیف نموده است:
... پس از آن که امّت، مرجع خود را امر خداوند قرار داده بود، اکنون از امر مردم پیروی و [در هنگام نیاز] به آن رجوع می کند؛ چه بد جایگزینی است برای ستمگران ولایت مردم به جای ولایت خدا، و پاداش مردم به جای پاداش خدا، و خشنودی مردم به جای پاداش خدا ... رسول خدا صلّی الله علیه و آله آنان را بر راه روشنی که شب و روزش آشکار است رها کرد؛ در حالی که نه بدعتی در میانشان پیدا شده بود و نه سنّتی دگرگون گشته بود؛ نه مخالفتی بود و نه اختلافی؛ امّا زمانی که تاریکیِ خطاها مردم را در برگرفت؛ رهبران دو دسته شدند: امامی که مردم را به سوی خدا فرا می خواند و امامی که مردم را به آتش دعوت می نمود؛ در این هنگام شیطان به سخن در آمد و صدایش بر زبان دوستانش بلند گشت و پیاده نظام و سواره نظامش زیاد شد و در مال و فرزندِ آن کس که شریکش قرار داد، شراکت جست؛ پس بدعت به کار گرفته شد و کتاب و سنّت رها گشت. ولی دوستان خدا با حجّت و برهان سخن گفتند و به کتاب خدا و حکمت [رسول خدا] درآویختند. از آن روز بود که اهل حق و اهل باطل جدا شدند. رهیافتگان از یاری هم دست وانهاده و سستی کردند؛ ولی گمراهان به یاری هم برخاستند تا آن که بیشتر مردم بر گرد فلانی و مانند او جمع شدند ...
... فَالْأُمَّةُ یَصْدُرُونَ‏ عَنْ‏ أَمْرِ النَّاسِ‏ بَعْدَ أَمْرِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ عَلَیْهِ یَرِدون فَبِئْسَ لِلظَّالِمِینَ‏ بَدَلًا وَلَایَةُ النَّاسِ بَعْدَ وَلَایَةِ اللَّهِ‏ وَ ثَوَابُ النَّاسِ بَعْدَ ثَوَابِ اللَّهِ وَ رِضَا النَّاسِ بَعْدَ رِضَا اللَّهِ ... تَرْکَهُمْ رَسُولَ اللَّهِ‏ ص عَلَى الْبَیْضَاءِ لَیْلُهَا مِنْ نَهَارِهَا لَمْ یَظْهَرْ فِیهِمْ بِدْعَةٌ وَ لَمْ یُبَدَّلْ فِیهِمْ سُنَّةٌ لَا خِلَافَ عِنْدَهُمْ وَ لَا اخْتِلَافَ فَلَمَّا غَشِیَ النَّاسَ ظُلْمَةُ خَطَایَاهُمْ صَارُوا إِمَامَیْنِ دَاعٍ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ دَاعٍ إِلَى النَّارِ فَعِنْدَ ذَلِکَ نَطَقَ الشَّیْطَانُ فَعَلَا صَوْتُهُ عَلَى لِسَانِ أَوْلِیَائِهِ وَ کَثُرَ خَیْلُهُ وَ رَجْلُهُ وَ شَارَکَ فِی الْمَالِ وَ الْوَلَدِ مَنْ أَشْرَکَهُ فَعُمِلَ بِالْبِدْعَةِ وَ تُرِکَ الْکِتَابُ وَ السُّنَّةُ وَ نَطَقَ أَوْلِیَاءُ اللَّهِ بِالْحُجَّةِ وَ أَخَذُوا بِالْکِتَابِ وَ الْحِکْمَةِ فَتَفَرَّقَ مِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ أَهْلُ الْحَقِّ وَ أَهْلُ الْبَاطِلِ وَ تَخَاذَلَ‏ وَ تَهَاونَ [تهادن] أَهْلُ الْهُدَى وَ تَعَاوَنَ أَهْلُ الضَّلَالَةِ حَتَّى کَانَتِ الْجَمَاعَةُ مَعَ فُلَانٍ وَ أَشْبَاهِه‏ ...(الکافی، ج‏8، صص53-55)

[و بنا بر روایتی از امام صادق علیه السلام] در کتاب خدا امامان دو گونه اند. خداوند فرموده است: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» [= آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند.] نفرموده: به امر مردم. [پس] امامان هدایت امر خدا را بر امر خود و حکم خدا را بر حکم خود مقدّم می دارند. همچنین فرموده است: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» [=آنان را امامانی قرار دادیم که به آتش فرا می خوانند.] پس این گونه امامان امر خود را بر امر خدا و حکم خود را بر حکم خدا مقدّم می دارند و بر خلاف کتاب خدا، به هوا و رأی خویش عمل می کنند. (الکافی ؛ ج‏1 ؛ ص216)

بنابراین نزاع شیعه و دیگران در اصل بر سر یک چیز است: اجرای حکم خدا و سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله، به دست حجّت خدا و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله یا اجرای قانون و حکم بشری به دست یکی از افراد بشر که با انتخاب و یاری همه یا گروهی از مردم بر سر کار آمده است.
ذکری
هو الهادی
امام صادق علیه السلام : امام خویش را بشناس. پس زمانی که امامت را شناختی بر تو  (دین تو و عاقبت تو)  آسیبی نمی رساند که امر ظهور جلو بیفتد یا عقب (در هر حال تو اهل نجات و سعادت هستی)
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ اعْرِفْ إِمَامَکَ فَإِنَّکَ إِذَا عَرَفْتَ لَمْ یَضُرَّکَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ.
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 371، ح1 به سند صحیح، و در همین باب، ح2 و 5 و 7 به چند سند دیگر.
ابو بصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: قربانت گردم، کى فرج و گشایش باشد؟ فرمود اى ابا بصیر! آیا تو از دنیاخواهانى؟ کسى که این امر (ولایت اهل بیت علیهم السلام) را بشناسد، براى او به واسطه انتظارش فرج حاصل شده.
 عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَى الْفَرَجُ فَقَالَ یَا أَبَا بَصِیرٍ وَ أَنْتَ مِمَّنْ یُرِیدُ الدُّنْیَا مَنْ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عَنْهُ لِانْتِظَارِهِ.
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 371، ح3
صُحُفٍ مُطَهَرَه

در زیارت مخصوصه امیر المومنین علیه السلام می خوانیم:
لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ خَالَفَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنِ افْتَرَى عَلَیْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ غَصَبَکَ وَ غَصَبَ حَقَّکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِکَ فَرَضِیَ بِهِ إِنَّا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ بُرَآءُ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً خَالَفَتْکَ وَ أُمَّةً جَحَدَتْ وَلَایَتَکَ وَ تَظَاهَرَتْ عَلَیْکَ وَ قَتَلَتْکَ وَ حَادَتْ عَنْکَ وَ خَذَلَتْکَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاهُمْ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ.
(خدا لعنت کند آنکه تو را شهید کرد و خدا لعنت کند آنکس که با تو مخالفت نمود و خدا لعنت کند آنکس را که بر تو افترا بست و خدا لعنت کند آنان را که به تو ظلم و ستم کردند و حق تو را غصب کردند و خدا لعنت کند آنکس را این خبر به او رسید راضى و شادمان گردید. ما از آنان به درگاه خدا بیزارى مى ‏جوییم، خدا لعنت کند امتى را که با تو مخالفت کرد و مقام ولایتت را انکار نمود و بر علیه تو همدست شدند و به قتل تو برخاستند و راه خلق را بسوى تو بستند و تو را مخذول و خوار داشتند. سپاس خداى را که آتش دوزخ را مأواى آنان کرد که بسیار بد منزلگاهى است براى واردانش)

حال مولوی صوفی در مثنویش در راستای جبراندیشی صوفیانه “ابن ‏ملجم”، شکافنده شریان‏های مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام را ، آلت حق مى ‏شمارد، و بزرگ جنایت او را ـ که روی تاریخ بشریت را سیاه کرده است ـ غیر قابل طعن و ملامت مى ‏داند:

من همی گویم بر او جف القلم    
ز این قلم بس سرنگون گردد علم

 لیک بى‏ غم شو شفیع تو منم
خواجه روحم نه مملوک تنم

مثنوی، تصحیح: استعلامی، محمد، دفتر یکم، ۳۸۶۶


وی همچنین از زبان امام علی (علیه السلام) خطاب به ابن ملجم می گوید:

هیچ بغضی نیست در جانم ز تو
زانک این را من نمی دانم زتو

آلت حقی تو فاعل، دست حق
چون زنم بر آلت حق طعن و دق

مثنوی معنوی/ دفتر اول/ص۱۹۰


جای بسی تاسف دارد افرادی که ادعای ولایت مولای متقیان را دارند همین مثنوی را اصول اصول اصول دین می دانند و برای صوفی ملعونی همچون مولوی بزرگداشت می گیرند!

هو الهادی

محمد بن مسلم می گوید از امام صادق علیه السلام درباره این آیه قرآن که «در آن از روح خودم دمیدم» پرسیدم که این نفخ چگونه بوده است؟ امام صادق علیه السلام فرمودند:
همانا روح مانند باد متحرک است و چون از لفظ ریح یعنی باد گرفته شده است روح نامیده شده است و چون ارواح همجنس بادها می باشند از این لفظ گرفته شده است و همانا خداوند تعالى روح را از این جهت به خود نسبت داد، که آن را بر ارواح دیگر برترى داده است، همان‏گونه که خانه‏ اى از خانه‏ ها را برگزید و فرمود: "خانه من". و درباره پیامبرى از پیامبران فرمود: "دوست من"، و نظائر آن. و همه آن‏ها مخلوق و ساخته شده و پدید آمده و مورد تربیت و تدبیرند.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی کَیْفَ هَذَا النَّفْخُ فَقَالَ إِنَّ الرُّوحَ مُتَحَرِّکٌ کَالرِّیحِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ رُوحاً لِأَنَّهُ اشْتَقَّ اسْمَهُ مِنَ الرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَنْ لَفْظَةِ الرِّیحِ لِأَنَّ الْأَرْوَاحَ‏ مُجَانِسَةٌ لِلرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلَى نَفْسِهِ لِأَنَّهُ اصْطَفَاهُ عَلَى سَائِرِ الْأَرْوَاحِ کَمَا قَالَ لِبَیْتٍ مِنَ الْبُیُوتِ بَیْتِی وَ لِرَسُولٍ مِنَ الرُّسُلِ خَلِیلِی وَ أَشْبَاهِ ذَلِکَ وَ کُلُّ ذَلِکَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مُحْدَثٌ مَرْبُوبٌ مُدَبَّرٌ.
الکافی (ط - الإسلامیة)ج‏1 ص 134، التوحید (للصدوق)، ص: 171

و بدین حکمت معقول، بافته های خردستیزانه دلباختگان تصوف مانند حسن زاده آملی (در ممد الهمم، وزارت ارشاد، صفحات 597 تا 617) بر باد می رود. او در شرح فصوص، خداوند و خلقش را کل و جزء می داند:
«... نفخت فیه من روحى دالّ است بر نسبت آدم به رب خود که بعینه نسبت جزء به کل و فرع به اصل است و هر کل به جزء خود میل مى‏نماید ... پس چون خداوند ابانه و اظهار فرمود که در آدم از روح خود نفخ فرمود. پس اشتیاق پیدا نکرد، مگر به خویشتن. زیرا روح هر چیز نفس آن چیز و عین آن چیز است ... و صورت (که انسان بر صورت حق مخلوق است) از حیث مناسبت بین عبد و ربش بزرگترین امر است ... و اجلّ و اکمل مناسبات است چه اینکه صورت، وجود حق را زوج یعنى شفع قرار داد، چنانکه مرأه به وجود خود رجل را شفع قرار داده است و آن را زوج گردانید.»

جزء نداشتن خداوند اصلی ضروری به حکم عقل و روایات متواتر است، چه آنکه نیاز کل به اجزایش، حاکی از نیاز آن کل به ناظم و خالقی دیگر دارد:

 إِنَّمَا یَخْتَلِفُ وَ یَأْتَلِفُ الْمُتَجَزِّئُ فَلَا یُقَالُ اللَّهُ مُؤْتَلِفٌ وَ لَا اللَّهُ قَلِیلٌ وَ لَا کَثِیرٌ وَ لَکِنَّهُ الْقَدِیمُ فِی ذَاتِهِ لِأَنَّ مَا سِوَى‏ الْوَاحِدِ مُتَجَزِّئٌ وَ اللَّهُ وَاحِدٌ لَا مُتَجَزِّئٌ وَ لَا مُتَوَهَّمٌ بِالْقِلَّةِ وَ الْکَثْرَةِ وَ کُلُّ مُتَجَزِّئٍ أَوْ مُتَوَهَّمٍ بِالْقِلَّةِ وَ الْکَثْرَةِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ دَالُّ عَلَى خَالِقٍ

خدائى است که اختلاف بر او نشاید و نه پیوستن! جدائى و پیوست از آن تجزیه پذیر است، پس خدا به پیوستگى و بیشى و کمى موصوف نشود بلکه او به ذات خود قدیم است، چرا که آنچه جز خداى واحد است تجزیه پذیر است و خدا واحدى است که نه تجزیه پذیر است و نه کم و بیش در ذات او تصور شود و هر آنچه تجزیه پذیر است یا آنچه در آن تصور کم و بیش شود مخلوقى است که دلالت بر خالق خویش دارد.

 الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 116 و التوحید (للصدوق)، ص: 193

در برابر این اصل متین در آثار صوفیه فراوان سخن نسبت کل و جزء بین خداوند و خلق آمده است و گاه از تعابیر حصه های خداوند، جلوه های او، نسبت موج و دریا و... را نیز به کار برده اند. و البته در نهایت برای حل این فساد ضروری، خلق را به کلی انکار کرده و آن را توهم دانسته اند. (فالعالم متوهم ما له وجود حقیقی- الأسفار، ج‏۲، ص: ۲۹۱ )

اما اینکه سخن از دلباختگی حسن حسن زاده صوفیه به میان آوردیم، همین کافی که او در ابن عربی مدعی است کتاب پر از کفر فصوص را از رسول الله صلی الله علیه و آله گرفته است، و حسن زاده در اوایل فص فاطمی بر آن مهر تایید می زند، و نشر اسرار توسط ابن عربی را به خاطر امر الهی به او می داند!!

او در موارد متعدد از اقطاب صوفیه چون ابن عربی، مولوی، گنابادی و... به شدت تمجید می کند.

و حتی از او  نقل شده: به جانم قسم هر کسی فهم این کتاب ها (شرح شفا، تمهید القواعد، مصباح الأنس، شرح فصوص، اسفار و فتوحات...) نصیبش نشود، به فهم خطاب محمدی نمی رسد. (کتاب نجم الدین، ص121)

آثار آقای حسن زاده مشحون از تعاریف مشایخ صوفیان است و شاهد آوردن چندان لازم نیست؛ فقط همین بس که در ممد الهمم، ص 311 می نویسد: «انسان بر صورت رب خود مخلوق است! بلکه حقیقت و هویت انسان عین حقیقت و هویت حق است  لذا هیچ یک از حکما و علما بر معرفت نفس و حقیقت آن اطلاع نیافتند مگر رسل  و صوفیه‏!!!!» و ابداً متعرض گفته ابن عربی نمی شود، بلکه آن را تأیید می کند. (و مانند هزار و یک کلمه، ج‏3، ص: 161)

حسن زاده آملی در ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، چاپ سوم ص 514  پرده از مطلبی برمی دارند که شنیدن آن خالی از لطف نیست:
جمیع عبادت ها عبادت حق تعالی است!!!

او در بیان تاویل آیات سوره مبارکه طه در باب گوساله پرست شدن قوم حضرت موسی علیه السلام پس از رفتن آن جناب به کوه طور و سپس ماجرای بحث حضرت موسی علیه السلام و حضرت هارون علیه السلام چنین می فرماید:
موسی
علیه السلام بواقع و نفس الامر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل چه کسی را پرستش می کردند. زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آنچه را حکم فرمود غیر آن نخواهد شد (پس جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است و لکن «ای بسا کس را که صورت راه زد». بنابراین عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف حق را در همه چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند (غرض شیخ در اینگونه مسائل در فصوص و فتوحات دیگر زبر و رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرند هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت. چنانکه انبیا عبادت اصنام را انکار می فرمودند)

sohof2@

صُحُفٍ مُطَهَرَه
امام محمد باقر علیه السلام:... بر مردم، زمانی می آید که امامشان از منظر آنان غایب می شود. خوشا به حال آنان که در آن زمان در امر [ولایت] ما اهل بیت ثابت قدم و استوار بمانند!
کمترین پاداشی که به آنان می رسد، این است که خدای متعال خطابشان می کند و می فرماید: بندگان من! شما به حجت پنهان من ایمان آوردید و غیب مرا تصدیق کردید. پس بر شما مژده باد که بهترین پاداش من در انتظارتان است.
... یَأْتِی عَلَی النّاسِ زَمانٌ یَغِیبُ عَنْهُمْ اِمامُهُمْ فَیاطُوبی لِلثّابِتِینَ عَلی اَمْرِنا فِی ذلِکَ الزَّمانِ اِنَّ اَدْنی ما یَکُونُ لَهُمْ مِنَ الثّوابِ اَنْ یُنادِیَهُمُ الْبارِی ءُ عَزَّ وَجَلَّ عِبادِی آمَنْتُمْ بِسِرّی وَصَدَّقْتُمْ بِغَیْبی فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوابِ مِنّی.
کمال الدین، ج ۱، ص ۳۳۰
صُحُفٍ مُطَهَرَه
امیرالمومنین علیه السلام: شیعیان ما در راه ولایت ما به یکدیگر بذل و بخشش مى کنند و در راه محبّت ما با یکدیگر دوستى مى ورزند، براى زنده کردن امر (ولایت) ما با یکدیگر دیدار مى کنند، همانان که اگر خشمگین شوند، ستم نمى کنند و هرگاه خشنود شوند، زیاده روى نمى کنند، براى همسایگان خود برکتند و با معاشران خویش به صلح و صفا رفتار مى کنند.

الإمامُ امیرالمومنین علیٌّ علیه السلام: شِیعَتُنَا المُتَباذِلُونَ فی وَلاَیتِنا ، المُتَحابُّونَ فی مَوَدَّتِنا المُتَزاوِرُونَ فی إحیاءِ أمرِنا ، الذینَ إن غَضِبُوا لَم یَظلِمُوا ، و إن رَضُوا لَم یُسرِفُوا ، بَرَکَةٌ على مَن جاوَرُوا ، سِلمٌ لِمَن خالَطُوا
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 236

صُحُفٍ مُطَهَرَه
مولا سیّدالأوصیاء، أمیرالمؤمنین علیه صلوات الله:
به خاندان پیامبر خود بنگرید و راه آنان را در پیش گیرید و در پى آنها حرکت کنید؛ زیرا آنان هرگز شما را از راه راست منحرف نمى کنند، و  به هیچ هلاکتى در نمى افکنند. اگر نشستند شما نیز بنشینید و اگر بپا خاستند شما نیز بپا خیزید.

(تنها با معصوم صلوات الله علیه همراه شوید).

انْظُروا أهلَ بیتِ نبیِّکُمْ ، فالْزَموا سَمْتَهُمْ ، واتَّبِعوا أثَرَهُمْ ، فلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِن هُدىً ، ولَنْ یُعیدوکُمْ فی رَدىً ، فإن لَبَدوا فالْبُدوا، وإن نَهَضوا فانْهَضوا.
نهج البلاغه، خطبه97. و الغارات (ط - القدیمة)، ج‏1، ص: 9 بإسناده.

صُحُفٍ مُطَهَرَه
امام محمد بن علی باقر العلوم علیه السلام :
آگاه باشید که اگر شخصی شبها را به عبادت و روزها را به روزه بگذراند و همه دارایی خود را صدقه بدهد و در تمام دوران عمرش به حج رود، اما اهل معرفت و ولایت ولی خدا نباشد تا او را دوست داشته باشد و همراهی کند و همه اعمالش بر طبق راهنمایی و نظر او باشد، چنین کسی بر خدا حقی پیدا نمیکند تا او را پاداش دهد و از اهل ایمان نیست.

اَما لَو أنَّ رَجُلاً قامَ لَیلَهُ و صامَ نَهارَهُ و تَصَدَّقَ بِجَمیعِ مالِهِ و حَجَّ جَمیعَ دَهرِهِ و لَم یَعرِف وِلایَةَ وَلِیِّ اللّهِ فَیُوالیهِ و یَکونَ جَمیعُ اَعمالِهِ بِدَلالَتِهِ اِلیهِ ، ما کانَ لَهُ عَلی اللّهِ جَلَّ و عَزَّ حَقٌّ فی ثَوابِهِ و لا کانَ مِن اَهلّ الایمانِ.
الکافی، (ط - الإسلامیة) ج‏2، کتاب الایمان و الکفر , ص: 19، باب دعائم الاسلام، ح٥ به سند صحیح.

آنچه خدا میخواهد این است که اعمال انسانها تحت هدایت و راهنمایی کسانی باشد که خدا، خود، ایشان را به عنوان ولی و سرپرست و صاحب اختیار مؤمنان قرار داده است، و به رأی خود چیزی را به خدا نمی بندند.

صُحُفٍ مُطَهَرَه

امام باقر علیه السّلام در تفسیر آیه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» فرمود: خداوند می دانست که مردم بعد از پیامبرشان (صلی الله علیه و آله) فرقه فرقه شده و اختلاف خواهند کرد. برای همین آنان را از تفرقه نهی کرد؛ چنان که گذشتگان را نهی کرده بود و آنان را امر نمود که بر ولایت آل محمّد علیهم السلام گرد آیند و تفرقه نکنند.

عن أبی جعفر علیه السّلام، أنه قال فی قول اللّه تعالى: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا». قال: علم اللّه عز و جل انّهم سیفترقون بعد نبیّهم صلّى اللّه علیه و آله و یختلفون، فنهاهم اللّه عن التفرّق کما نهى من کان قبله و أمرهم أن یجتمعوا على ولایة آل محمد علیهم السّلام و لا یتفرقوا.
شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام ؛ مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین؛ ج‏1 ؛ ص239

صُحُفٍ مُطَهَرَه
از عبدالله بن فضل هاشمی نقل است که به امام صادق علیه السلام عرض کرد: ای پسر رسول خدا (ص)  چرا سنّیان روز عاشوراء را روز برکت نامیدند؟ امام گریست و سپس فرمود: وقتی حسین علیه السلام کشته شد؛ در شام مردم به یزید تقرّب جستند و برای او حدیث جعل کردند و به خاطر این کار جایزه می گرفتند. از جمله چیزهایی که برای او جعل کردند؛ همین بود که این روز، روز برکت است؛ تا مردم از بی تابی و گریه و مصیبت و اندوه در روز عاشوراء به شادی و سرور و تبرک و توشه بر چیدن روی آورند. خدا میان ما و آنان داوری خواهد کرد. سپس فرمود: ای پسر عمو، ولی این احادیث جعلی ضررش بر اسلام و مسلمین کمتر از احادیثی است که گروهی جعل کردند که دوستی ما را به خود می بندند و ادعا می کنند که ولایت ما را دین خود قرار داده اند و به امامت ما معتقدند. اینان ادّعا کردند که حسین علیه السلام کشته نشده و مانند عیسی (علیه السلام) امرش بر مردم مشتبه شده است. اگر چنین باشد که ادّعا می کنند؛ دیگر هیچ سرزنش و توبیخی بر بنی امیه نیست! ای پسر عمو هر کس ادّعا کند که حسین (علیه السلام) کشته نشده است؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) و امامان پس از او را تکذیب نموده که از کشته شدن حسین (علیه السلام) خبر داده اند و هر کس آنان را تکذیب کند؛ به خداوند بزرگ کافر شده و ریختن خونش بر هر کس که این سخن را از او بشنود؛ حلال است. عبدالله بن الفضل گفت: ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چه می فرمایید درباره گروهی از شیعیانت که چنین اعتقادی دارند؟ امام فرمود: اینان از شیعیان من نیستند و من از آنان بیزارم.

«قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ الْهَاشِمِیُّ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَکَیْفَ سَمَّتِ الْعَامَّةُ یَوْمَ عَاشُورَاءَ یَوْمَ بَرَکَةٍ فَبَکَى ع ثُمَّ قَالَ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ ع تَقَرَّبَ النَّاسُ بِالشَّامِ إِلَى یَزِیدَ فَوَضَعُوا لَهُ الْأَخْبَارَ وَ أَخَذُوا عَلَیْهِ الْجَوَائِزَ مِنَ الْأَمْوَالِ فَکَانَ مِمَّا وَضَعُوا لَهُ أَمْرُ هَذَا الْیَوْمِ وَ أَنَّهُ یَوْمُ بَرَکَةٍ لِیَعْدِلَ النَّاسُ فِیهِ مِنَ الْجَزَعِ وَ الْبُکَاءِ وَ الْمُصِیبَةِ وَ الْحُزْنِ إِلَى الْفَرَحِ وَ السُّرُورِ وَ التَّبَرُّکِ وَ الِاسْتِعْدَادِ فِیهِ حُکْمُ اللَّهِ‏ مَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ قَالَ ثُمَّ قَالَ ع یَا ابْنَ عَمِّ وَ إِنَّ ذَلِکَ لَأَقَلُّ ضَرَراً عَلَى‏ الْإِسْلَامِ‏ وَ أَهْلِهِ ممّا وَضَعَهُ قَوْمٌ انْتَحَلُوا مَوَدَّتَنَا وَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ یَدِینُونَ بِمُوَالاتِنَا وَ یَقُولُونَ بِإِمَامَتِنَا زَعَمُوا أَنَّ الْحُسَیْنَ ع لَمْ یُقْتَلْ وَ أَنَّهُ شُبِّهَ لِلنَّاسِ أَمْرُهُ کَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ فَلَا لَائِمَةَ إِذَنْ عَلَى بَنِی أُمَیَّةَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى زَعْمِهِمْ یَا ابْنَ عَمِّ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَیْنَ ع لَمْ یُقْتَلْ فَقَدْ کَذَّبَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ عَلِیّاً وَ کَذَّبَ مَنْ بَعْدَهُ الْأَئِمَّةَ ع فِی إِخْبَارِهِمْ بِقَتْلِهِ وَ مَنْ کَذَّبَهُمْ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ دَمُهُ مُبَاحٌ لِکُلِّ مَنْ سَمِعَ ذَلِکَ مِنْهُ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا تَقُولُ فِی قَوْمٍ مِنْ شِیعَتِکَ یَقُولُونَ بِهِ فَقَالَ ع مَا هَؤُلَاءِ مِنْ شِیعَتِی وَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْهُمْ.»
علل الشرائع، شیخ صدوق، مکتبة داوری، ج‏1، ص 226 و 227
صُحُفٍ مُطَهَرَه

ریان بن شبیب گوید:

در روز اول محرم خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم، فرمود: اى فرزند شبیب آیا روزه هستى؟ عرض کردم: روزه ندارم.

امام فرمود: در این روز حضرت زکریا علیه السلام دعا کرد و از خداوند خواست تا به او فرزندى عنایت کند، خداوند دعاى او را اجابت فرمود و به فرشتگان امر کرد تا هنگامى که زکریا در محراب مشغول عبادت است وى را مژده دهند که خداوند به او فرزندى خواهد داد، اینک هر کس امروز روزه داشته باشد و از خداوند هر چه بخواهد مورد اجابت قرار خواهد گرفت همان طور که دعاى زکریا علیه السلام مستجاب شد.

ای پسر شبیب همانا محرم ماهی بود که اهل جاهلیت هم ظلم و قتال را در آن تحریم کرده بودند ولی این امت نه حرمت این ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیامبرشان را. ذریه او را کشتند و زنانشان را اسیری بردند و اموالشان را غارت کردند پس خداوند هیچگاه آنان را نبخشد.

اى فرزند شبیب اگر مى‏ خواهى بر کسى گریه کنى برحسین بن على گریه کن که او را مانند گوسفند سر بریدند، و هیجده نفر از خاندان او را که مانند آن‏ها در زمین نبود با وى کشتند، آسمان و زمین براى کشته شدن او گریه کردند.
چهار هزار فرشته براى یارى کردن او فرود آمدند و او را کشته یافتند، و آنها محزون و غبار آلود درکنار قبر او می باشند تا وقتى که قائم قیام کند، در هنگام ظهور قائم آن فرشتگان وى را یارى مى‏کنند و شعار آنان «یا لثارات الحسین» مى‏ باشد. در آن هنگام از آسمان خاک و خون خواهد بارید.

اى فرزند شبیب اگر گریه کنى بر حسین بن على تا اینکه اشکهایت بر گونه ‏هایت جارى شود، خداوند همه گناهان تو را مى‏ آمرزد، بزرگ باشد یا کوچک اندک باشد یا زیاد اى فرزند شبیب اگر می خواهى خداوند را ملاقات کنى در حالى که گناه نداشته باشى حسین را زیارت کن.

اى فرزند شبیب اگر می خواهى در بهشت جاى گیرى و با محمد و آلش ‏همنشین گردى قاتلان حسین را لعنت کن.

اى فرزند شبیب اگر می خواهى ثواب شهداى کربلا را داشته باشى، هر گاه آنها را یاد کرد بگو: یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً

اى فرزند شبیب اگر می خواهى با ما در درجات بلند قرار گیرى، در هنگام اندوه ما اندوهگین باش، و در وقت خوشحالى ما خوشحالى کن اکنون به ولایت ما چنگ زن و بدان اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد خداوند روز قیامت او را با همان سنگ محشور می کند.

مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج‏2، ص27

الامالی شیخ صدوق، ص 202 مجلس 27 حدیث5 پنجم، به سند صحیح

هو الهادی

امام سجاد علیه السلام: هر که در زمان غیبت قائم ما (علیه السلام) بر ولایت ما پایدار بماند؛ خداوند ثواب هزار شهید بدر و احد را به او عطا می کند.

عن زین العابدین علیه السّلام: من ثبت على موالاتنا فى غیبة قائمنا، اعطاه اللّه ثواب الف شهید بدر و احد.
کمال الدین و تمام النعمة، (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 323 و مناقب الطاهرین، عماد طبری، (سازمان چاپ و نشر)، ج‏2 ، ص891 و...

صُحُفٍ مُطَهَرَه