صُحُفٍ مُطَهَّرَه

احادیث اهل بیت علیهم السلام در موضوعات مختلف
مشخصات بلاگ
صُحُفٍ مُطَهَّرَه

عمده مطالب این سایت که با نام نویسنده "صُحُفٍ مُطَهَّرَه" مشخص شده است برگرفته از کانال تلگرام به نشانی (https://t.me/sohof2) و در جهت نشر احادیث اهل بیت علیهم السلام می باشد.

نویسندگان

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حکم» ثبت شده است

فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از پدر بزرگوار خود در دنیا چندان مکث نکرد و در آن مدت قلیل آن قدر اذیّت و درد کشید که خداى داند. اگر کسى تامّل کند در آن کلمات که امیرالمؤمنین علیه السّلام بعد از دفن فاطمه علیهاالسّلام با قبر پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم خطاب کرد مى داند که چه مقدار بوده صدمات آن مظلومه.
و از آن کلمات است: «سَتُنَبِّئُکَ اِبْنَتُکَ بِتَظافُرِ اُمَّتِکَ عَلى هَضْمِها فَاحْفِهَا السُّؤ الَ وَاسْتَخْبِرْهَا الْح الَ فَکَمْ مِنْ غَلیلٍ مُعْتَلَجٍ بِصَدْرِه الَمْ تَجِدْ اِلى بَثِّهِ سَبیلاً وَ سَتَقُولُ وَ یْحَکُمُ اللّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ.»
حاصل عبارت آنکه از امیرالمؤمنین علیه السّلام مروی است که ایشان به رسول خدا صلى اللّه علیه وآله و سلّم مى گوید: و به زودى خبر خواهد داد تو را دختر تو به معاونت و یارى کردن امت تو یکدیگر را بر غصب حق من و ظلم کردن در حق او. پس از او بپرس احوال را، چه بسیار غمها و دردهاى سوزنده که در سینه فاطمه علیهاالسّلام بر روى هم نشسته بود که به کسى اظهار نمى توانست کرد. ️و به زودى همه را به شما عرض خواهد کرد وخدا از براى او حکم خواهد کرد و او بهترین حکم کنندگان است.
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 458/ ح3
هو الهادی
امام صادق علیه السلام فرمودند: (امامان در کتاب خدا بر دو نوع اند:
1. خداوند فرموده است: «آنها را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند.» [فرموده: به امر ما] نه امر مردم. آنان امر خدا را بر امر خویش و حکم خدا را بر حکم خویش مقدّم می دارند.
2. خداوند فرموده است: «و آنها را امامانی قرار دادیم که به سوی آتش دعوت می کنند.» آنان امر خود را بر امر خدا و حکم خود را بر حکم خدا مقدّم می دارند و مطابق هوای خود [و خواسته و نظرِ خویش] و بر خلاف آن چه در کتاب خدا است عمل می کنند.)
امامان الهی علیهم السّلام از آیات قرآن نکات جالبی استفاده می کنند، که در عمق جان و دل می نشیند. مثلاً در همین آیه بعد از بیان امام، تعبیر «بامرنا» را خیلی آشکار و گویا می یابیم.
این نکته در روایات بسیار دیگری نیز قابل مشاهده است.
 نمونه: دولت الله و دولت ابلیس
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَا بِأَمْرِ النَّاسِ‏ یُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُکْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُکْمِهِمْ قَالَ‏ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ یُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُکْمَهُمْ قَبْلَ حُکْمِ اللَّهِ وَ یَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
الکافی، دار الکتب الإسلامیة، ج‏1، ص216
صُحُفٍ مُطَهَرَه
[بنا بر نامه مروی اصحاب از سعد خیر،] امام باقر علیه السّلام ریشه اختلاف مردم را پس از پیامبر صلوات الله علیه و آله این گونه توصیف نموده است:
... پس از آن که امّت، مرجع خود را امر خداوند قرار داده بود، اکنون از امر مردم پیروی و [در هنگام نیاز] به آن رجوع می کند؛ چه بد جایگزینی است برای ستمگران ولایت مردم به جای ولایت خدا، و پاداش مردم به جای پاداش خدا، و خشنودی مردم به جای پاداش خدا ... رسول خدا صلّی الله علیه و آله آنان را بر راه روشنی که شب و روزش آشکار است رها کرد؛ در حالی که نه بدعتی در میانشان پیدا شده بود و نه سنّتی دگرگون گشته بود؛ نه مخالفتی بود و نه اختلافی؛ امّا زمانی که تاریکیِ خطاها مردم را در برگرفت؛ رهبران دو دسته شدند: امامی که مردم را به سوی خدا فرا می خواند و امامی که مردم را به آتش دعوت می نمود؛ در این هنگام شیطان به سخن در آمد و صدایش بر زبان دوستانش بلند گشت و پیاده نظام و سواره نظامش زیاد شد و در مال و فرزندِ آن کس که شریکش قرار داد، شراکت جست؛ پس بدعت به کار گرفته شد و کتاب و سنّت رها گشت. ولی دوستان خدا با حجّت و برهان سخن گفتند و به کتاب خدا و حکمت [رسول خدا] درآویختند. از آن روز بود که اهل حق و اهل باطل جدا شدند. رهیافتگان از یاری هم دست وانهاده و سستی کردند؛ ولی گمراهان به یاری هم برخاستند تا آن که بیشتر مردم بر گرد فلانی و مانند او جمع شدند ...
... فَالْأُمَّةُ یَصْدُرُونَ‏ عَنْ‏ أَمْرِ النَّاسِ‏ بَعْدَ أَمْرِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ عَلَیْهِ یَرِدون فَبِئْسَ لِلظَّالِمِینَ‏ بَدَلًا وَلَایَةُ النَّاسِ بَعْدَ وَلَایَةِ اللَّهِ‏ وَ ثَوَابُ النَّاسِ بَعْدَ ثَوَابِ اللَّهِ وَ رِضَا النَّاسِ بَعْدَ رِضَا اللَّهِ ... تَرْکَهُمْ رَسُولَ اللَّهِ‏ ص عَلَى الْبَیْضَاءِ لَیْلُهَا مِنْ نَهَارِهَا لَمْ یَظْهَرْ فِیهِمْ بِدْعَةٌ وَ لَمْ یُبَدَّلْ فِیهِمْ سُنَّةٌ لَا خِلَافَ عِنْدَهُمْ وَ لَا اخْتِلَافَ فَلَمَّا غَشِیَ النَّاسَ ظُلْمَةُ خَطَایَاهُمْ صَارُوا إِمَامَیْنِ دَاعٍ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ دَاعٍ إِلَى النَّارِ فَعِنْدَ ذَلِکَ نَطَقَ الشَّیْطَانُ فَعَلَا صَوْتُهُ عَلَى لِسَانِ أَوْلِیَائِهِ وَ کَثُرَ خَیْلُهُ وَ رَجْلُهُ وَ شَارَکَ فِی الْمَالِ وَ الْوَلَدِ مَنْ أَشْرَکَهُ فَعُمِلَ بِالْبِدْعَةِ وَ تُرِکَ الْکِتَابُ وَ السُّنَّةُ وَ نَطَقَ أَوْلِیَاءُ اللَّهِ بِالْحُجَّةِ وَ أَخَذُوا بِالْکِتَابِ وَ الْحِکْمَةِ فَتَفَرَّقَ مِنْ ذَلِکَ الْیَوْمِ أَهْلُ الْحَقِّ وَ أَهْلُ الْبَاطِلِ وَ تَخَاذَلَ‏ وَ تَهَاونَ [تهادن] أَهْلُ الْهُدَى وَ تَعَاوَنَ أَهْلُ الضَّلَالَةِ حَتَّى کَانَتِ الْجَمَاعَةُ مَعَ فُلَانٍ وَ أَشْبَاهِه‏ ...(الکافی، ج‏8، صص53-55)

[و بنا بر روایتی از امام صادق علیه السلام] در کتاب خدا امامان دو گونه اند. خداوند فرموده است: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» [= آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند.] نفرموده: به امر مردم. [پس] امامان هدایت امر خدا را بر امر خود و حکم خدا را بر حکم خود مقدّم می دارند. همچنین فرموده است: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» [=آنان را امامانی قرار دادیم که به آتش فرا می خوانند.] پس این گونه امامان امر خود را بر امر خدا و حکم خود را بر حکم خدا مقدّم می دارند و بر خلاف کتاب خدا، به هوا و رأی خویش عمل می کنند. (الکافی ؛ ج‏1 ؛ ص216)

بنابراین نزاع شیعه و دیگران در اصل بر سر یک چیز است: اجرای حکم خدا و سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله، به دست حجّت خدا و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله یا اجرای قانون و حکم بشری به دست یکی از افراد بشر که با انتخاب و یاری همه یا گروهی از مردم بر سر کار آمده است.
ذکری
هو الهادی
حجاج خیبری گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ما در جایی هستیم و حدیث سنگینی از شما روایت می شود پس بعضی از اصحاب ما می گویند: سخن ما سخن آل محمد صلی الله علیه و آله است. این سخن بر بعضی از اصحاب ما گران می آید.
امام صادق علیه السلام فرمود: گویا می خواهی امامی باشی که به تو اقتدا شود. هر کس امر را به ما برگرداند سالم می ماند (یا تسلیم شده است.)

عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ، عَنِ الْحَجَّاجِ الْخَیْبَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: إِنَّا نَکُونُ فِی مَوْضِعٍ فَیُرْوَى عَنْکُمُ الْحَدِیثُ الْعَظِیمُ، فَیَقُولُ بَعْضُنَا لِبَعْضٍ: الْقَوْلُ قَوْلُهُمْ، فَیَشُقُ‏ ذَلِکَ عَلَى بَعْضِنَا، فَقَالَ: «کَأَنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ إِمَاماً یُقْتَدَى بِکَ، مَنْ رَدَّ إِلَیْنَا فَقَدْ سَلَّمَ‏»
مختصر البصائر، ص: 269/ 10، مختصر البصائر، ص: 231/ 27 به دو طریق معتبر از سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ.

توضیح: ظاهراً یعنی گاهی یک نفر روایتی نقل می کند و دیگری چون روایت برایش سنگین است آن را قبول نمی کند و انکار هم نمی کند بلکه می گوید اگر واقعاً امام علیه السلام چنین حرفی زده باشد من قبول دارم و گرنه قبول ندارم. در این صورت راوی نباید ناراحت شود و بر او دشوار آید چون تنها امام است که حق دارد انتظار داشته باشد نقلش مطلقاً پذیرفته شود. ولی از نقل دیگران اگر علم و اطمینان حاصل نشد، کافی است علم آن را به امام علیه السلام واگذارد.
بنا بر این روایت همین که کسی انتظار داشته باشد نقلش مورد اعتماد کامل باشد؛ شائبه ادعای امامت در آن است؛ چه برسد به این که اجتهاد و رأی و حکم خود را هم واجب الاطاعة بداند.

صُحُفٍ مُطَهَرَه
از امیر مؤمنان علیه السلام به چند سند روایت کنند که در ذى قار (جایى بین کوفه و واسط) این خطبه را ایراد نموده و پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود:
اما بعد همانا خداى تبارک و تعالى محمد (صلی الله علیه و آله) را به حق مبعوث فرمود تا بندگان خود را از پرستش‏ بندگانش به پرستش خود درآورد و از عهد و بستگی بندگانش به عهد خود برآرد و از فرمانبردارى بندگانش به فرمانبردارى خود کشاند و از تحت سرپرستى بندگانش در تحت سرپرستى خود آورد...
خداوند عز و جل محمد (صلی الله علیه و آله) را بدین روش مبعوث کرد، محققا پس از من بر شما دورانى آید که در آن زمان چیزى نهان‏تر از حق نیست و نه عیان‏تر از باطل و نه بیشتر از دروغ بر خدا تعالى و رسولش (صلی الله علیه و آله) و در نزد مردم این دوره متاعى بى‏ ارزش‏تر از کتاب خدا نیست در صورتى که به حق و واقع خوانده شود و عمل بدان منظور باشد و هیچ متاعى رواج‏تر و قابل فروش‏تر و پر ارزش‏تر از کتاب خدا نیست هر گاه از مواضع خود تحریف شود و به سود سودجویان بر خلاف حق تفسیر شود...
در میانشان از حق و حقیقت جز نامى نماند و از کتاب جز خط و نوشته نشناسند.
کسى به خاطر شنیدن آوازه حکمت هاى قرآن به اسلام درآمده ولى هنوز آرام در مجلس مسلمین ننشسته که (به واسطه انحرافات مدعیان دین) از دین (و پیروى قرآن) بیرون رود، و از دین و روش سلطانی به آئین سلطان دیگر درآید (و دین او تابع آراء حکمرانان گردد) و از تحت سرپرستى پادشاهى به سرپرستى پادشاهى دیگر رود، و از پیروى زمامدارى به پیروى زمامدار دیگرى درآید، و از تعهدات سلطانى به زیر بار تعهدات سلطان دیگرى برود، و بتدریج از آنجائى که خود خبر ندارند خداى تعالى آنان را بوسیله آرزو و امید (به متاع پست دنیا و دلبستگى به آنچه نزد دنیاداران است) به نابودى کشاند...
مساجد آنان در این دوران از راه گمراهى آبادان است؛ و نسبت به حق ویران! و هدایت در آن تحریف شده است. قرآن‏ خوانان و آبادکنندگان آن مساجد نومیدترین خلق خدا و آفریده‏ هاى اویند. گمراهى از آنان سرچشمه گرفته و بدان‏ها برمی گردد.
خطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ... فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إِلَى عُهُودِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَى طَاعَتِهِ وَ مِنْ وَلَایَةِ عِبَادِهِ إِلَى وَلَایَتِهِ‏ ...
فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً ص بِذَلِکَ ثُمَّ إِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیْسَ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ شَیْ‏ءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ ِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ ص وَ لَیْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقَ بَیْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْکِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَیْسَ فِی الْعِبَادِ وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیْ‏ءٌ هُوَ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَر...
 لَمْ یَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَمْ یَعْرِفُوا مِنَ الْکِتَابِ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ یَدْخُلُ الدَّاخِلُ لِمَا یَسْمَعُ مِنْ حِکَمِ الْقُرْآنِ فَلَا یَطْمَئِنُّ جَالِساً حَتَّى یَخْرُجَ مِنَ الدِّینِ یَنْتَقِلُ مِنْ دِینِ مَلِکٍ إِلَى دِینِ مَلِکٍ وَ مِنْ وَلَایَةِ مَلِکٍ إِلَى وَلَایَةِ مَلِکٍ وَ مِنْ طَاعَةِ مَلِکٍ إِلَى طَاعَةِ مَلِکٍ وَ مِنْ عُهُودِ مَلِکٍ إِلَى عُهُودِ مَلِکٍ فَاسْتَدْرَجَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى‏ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ‏...
مَسَاجِدُهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ عَامِرَةٌ مِنَ الضَّلَالَةِ خَرِبَةٌ مِنَ الْهُدَى قَدْ بُدِّلَ فِیهَا مِنَ الْهُدَى فَقُرَّاؤُهَا وَ عُمَّارُهَا أَخَائِبُ خَلْقِ اللَّهِ وَ خَلِیقَتِهِ مِنْ عِنْدِهِمْ جَرَتِ‏ الضَّلَالَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ...
الکافی (ط - الإسلامیة)؛ ج‏8؛ ص386
صُحُفٍ مُطَهَرَه
على بن الحسین علیه السّلام فرمود: صبر و راضى بودن از خدا، رأس اطاعت خداست، و هر که نسبت به آنچه خداوند درباره او حکم فرماید صبر کند و راضى باشد، چه دوست داشته و یا ناخوش داشته باشد، خداى عز و جل در آنچه دوست یا ناخوش دارد، براى او حکم نکند، جز آنچه خیر او باشد.
عنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: الصَّبْرُ وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ فِیمَا قَضَى عَلَیْهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ لَمْ یَقْضِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلَّا مَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ.
الکافی؛ دار الکتب؛ الإسلامیة؛ ج‏2؛ ص60

صُحُفٍ مُطَهَرَه

قال الامام الشهید الحسین بن علیّ علیه السلام :

مَا الْإِمَامُ‏ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ.

امام نیست مگر کسی که به کتاب خدا حکم کند و عدالت را بر پا دارد و به دین حقّ عمل کند و خود را بر رضای خدا مقیّد سازد.

الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ؛ مؤتمر الشیخ المفید؛ ج‏2 ؛ ص39

صُحُفٍ مُطَهَرَه