عن أَمِیر الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّ بن أَبِی طَالِبٍ ع:یَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْه. نهج البلاغة حکمت25
نعمت و شکر
امام رضا علیه السلام فرمودند: [ثواب] کسی که کار نیک خود را پنهان کند با هفتاد
کار نیکو برابر است و کسی که کار زشت خود را فاش می سازد، خدا او را خوار
رها سازد و کسی که بر کار زشت خود پرده پوشد، خدا او را بیامرزد.
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ تَعْدِلُ سَبْعِینَ حَسَنَةً وَ الْمُذِیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ.
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج۱، ص۱۷۹، منشورات الشریف الرضی
از حضرت امام صادق علیه السلام سؤال شد: «چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟»
فرمودند: «الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فِی أَلْفِ شَهْرٍ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَةُ الْقَدْر…»
کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است. و اگر زیادت دهی خداوند برای مؤمنان نبود، خود بدان نمی رسیدند، اما خداوند حسنات را [به حب ما] زیاد می کند.
من لا یحضره الفقیه، ج2، ص158. ثواب الاعمال، ص67 به سند صحیح. الکافی به مثل همان سند. و کلمه «بحبنا» در پایان آن نیز آمده است.
محمد بن مسلم می گوید از امام صادق علیه
السلام درباره این آیه قرآن که «در آن از روح خودم دمیدم» پرسیدم که این نفخ چگونه
بوده است؟ امام صادق علیه السلام فرمودند:
همانا روح مانند باد متحرک است و چون از
لفظ ریح یعنی باد گرفته شده است روح نامیده شده است و چون ارواح همجنس بادها می
باشند از این لفظ گرفته شده است و همانا خداوند تعالى روح را از این جهت به خود
نسبت داد، که آن را بر ارواح دیگر برترى داده است، همانگونه که خانه اى از
خانه ها را برگزید و فرمود: "خانه من". و درباره پیامبرى از پیامبران
فرمود: "دوست من"، و نظائر آن. و همه آنها مخلوق و ساخته شده و پدید
آمده و مورد تربیت و تدبیرند.
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ
نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی کَیْفَ هَذَا النَّفْخُ فَقَالَ إِنَّ الرُّوحَ
مُتَحَرِّکٌ کَالرِّیحِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ رُوحاً لِأَنَّهُ اشْتَقَّ اسْمَهُ
مِنَ الرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَخْرَجَهُ عَنْ لَفْظَةِ الرِّیحِ لِأَنَّ
الْأَرْوَاحَ مُجَانِسَةٌ لِلرِّیحِ وَ إِنَّمَا أَضَافَهُ إِلَى نَفْسِهِ
لِأَنَّهُ اصْطَفَاهُ عَلَى سَائِرِ الْأَرْوَاحِ کَمَا قَالَ لِبَیْتٍ مِنَ
الْبُیُوتِ بَیْتِی وَ لِرَسُولٍ مِنَ الرُّسُلِ خَلِیلِی وَ أَشْبَاهِ ذَلِکَ وَ
کُلُّ ذَلِکَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مُحْدَثٌ مَرْبُوبٌ مُدَبَّرٌ.
الکافی
(ط - الإسلامیة)ج1 ص 134، التوحید (للصدوق)، ص: 171
و بدین
حکمت معقول، بافته های خردستیزانه دلباختگان تصوف مانند حسن زاده آملی (در ممد
الهمم، وزارت ارشاد، صفحات 597 تا 617) بر باد می رود. او در شرح فصوص، خداوند و
خلقش را کل و جزء می داند:
«... نفخت فیه من روحى دالّ است بر نسبت
آدم به رب خود که بعینه نسبت جزء به کل و فرع به اصل است و هر کل به جزء خود میل
مىنماید ... پس چون خداوند ابانه و اظهار فرمود که در آدم از روح خود نفخ فرمود.
پس اشتیاق پیدا نکرد، مگر به خویشتن. زیرا روح هر چیز نفس آن چیز و عین آن چیز است
... و صورت (که انسان بر صورت حق مخلوق است) از حیث مناسبت بین عبد و ربش بزرگترین
امر است ... و اجلّ و اکمل مناسبات است چه اینکه صورت، وجود حق را زوج یعنى شفع
قرار داد، چنانکه مرأه به وجود خود رجل را شفع قرار داده است و آن را زوج گردانید.»
جزء نداشتن خداوند اصلی ضروری به حکم عقل و روایات متواتر است، چه آنکه نیاز کل به اجزایش، حاکی از نیاز آن کل به ناظم و خالقی دیگر دارد:
إِنَّمَا یَخْتَلِفُ وَ یَأْتَلِفُ الْمُتَجَزِّئُ فَلَا یُقَالُ اللَّهُ مُؤْتَلِفٌ وَ لَا اللَّهُ قَلِیلٌ وَ لَا کَثِیرٌ وَ لَکِنَّهُ الْقَدِیمُ فِی ذَاتِهِ لِأَنَّ مَا سِوَى الْوَاحِدِ مُتَجَزِّئٌ وَ اللَّهُ وَاحِدٌ لَا مُتَجَزِّئٌ وَ لَا مُتَوَهَّمٌ بِالْقِلَّةِ وَ الْکَثْرَةِ وَ کُلُّ مُتَجَزِّئٍ أَوْ مُتَوَهَّمٍ بِالْقِلَّةِ وَ الْکَثْرَةِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ دَالُّ عَلَى خَالِقٍ
خدائى است که اختلاف بر او نشاید و نه پیوستن! جدائى و پیوست از آن تجزیه پذیر است، پس خدا به پیوستگى و بیشى و کمى موصوف نشود بلکه او به ذات خود قدیم است، چرا که آنچه جز خداى واحد است تجزیه پذیر است و خدا واحدى است که نه تجزیه پذیر است و نه کم و بیش در ذات او تصور شود و هر آنچه تجزیه پذیر است یا آنچه در آن تصور کم و بیش شود مخلوقى است که دلالت بر خالق خویش دارد.
الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 116 و التوحید (للصدوق)، ص: 193
در برابر این اصل متین در آثار صوفیه فراوان سخن نسبت کل و جزء بین خداوند و خلق آمده است و گاه از تعابیر حصه های خداوند، جلوه های او، نسبت موج و دریا و... را نیز به کار برده اند. و البته در نهایت برای حل این فساد ضروری، خلق را به کلی انکار کرده و آن را توهم دانسته اند. (فالعالم متوهم ما له وجود حقیقی- الأسفار، ج۲، ص: ۲۹۱ )
اما اینکه سخن از دلباختگی حسن حسن زاده صوفیه به میان آوردیم، همین کافی که او در ابن عربی مدعی است کتاب پر از کفر فصوص را از رسول الله صلی الله علیه و آله گرفته است، و حسن زاده در اوایل فص فاطمی بر آن مهر تایید می زند، و نشر اسرار توسط ابن عربی را به خاطر امر الهی به او می داند!!
او در موارد متعدد از اقطاب صوفیه چون ابن عربی، مولوی، گنابادی و... به شدت تمجید می کند.
و حتی از او نقل شده: به جانم قسم هر کسی فهم این کتاب ها (شرح شفا، تمهید القواعد، مصباح الأنس، شرح فصوص، اسفار و فتوحات...) نصیبش نشود، به فهم خطاب محمدی نمی رسد. (کتاب نجم الدین، ص121)
آثار آقای حسن زاده مشحون از تعاریف مشایخ صوفیان است و شاهد آوردن چندان لازم نیست؛ فقط همین بس که در ممد الهمم، ص 311 می نویسد: «انسان بر صورت رب خود مخلوق است! بلکه حقیقت و هویت انسان عین حقیقت و هویت حق است لذا هیچ یک از حکما و علما بر معرفت نفس و حقیقت آن اطلاع نیافتند مگر رسل و صوفیه!!!!» و ابداً متعرض گفته ابن عربی نمی شود، بلکه آن را تأیید می کند. (و مانند هزار و یک کلمه، ج3، ص: 161)
حسن زاده آملی در ممد الهمم در شرح
فصوص الحکم، چاپ سوم ص 514 پرده از مطلبی برمی دارند که شنیدن
آن خالی از لطف نیست:
جمیع عبادت ها عبادت حق تعالی است!!!
او در بیان تاویل آیات سوره مبارکه طه
در باب گوساله پرست شدن قوم حضرت موسی علیه السلام پس از رفتن آن جناب به کوه طور و سپس
ماجرای بحث حضرت موسی علیه السلام و حضرت هارون علیه السلام چنین می فرماید:
موسی علیه السلام بواقع و نفس الامر و به امر
توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل چه کسی را پرستش می کردند.
زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و آنچه را حکم فرمود
غیر آن نخواهد شد (پس جمیع عبادتها عبادت حق تعالی است و لکن «ای بسا کس را که
صورت راه زد». بنابراین عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بود که هارون انکار
عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف حق را در همه چیز
می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند (غرض شیخ در اینگونه مسائل در فصوص و
فتوحات دیگر زبر و رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرند
هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت.
چنانکه انبیا عبادت اصنام را انکار می فرمودند)
sohof2@
عن الصَّادِقِ علیه السلام:أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ
إِنَّ أَسَاسَ الدِّینِ التَّوْحِیدُ وَ الْعَدْلُ وَ عِلْمُهُ کَثِیرٌ لَا بُدَّ
لِعَاقِلٍ مِنْهُ فَاذْکُرْ مَا یَسْهُلُ الْوُقُوفُ عَلَیْهِ وَ یَتَهَیَّأُ
حِفْظُهُ فَقَالَ أَمَّا التَّوْحِیدُ فَأَنْ لَا تُجَوِّزَ عَلَی رَبِّکَ مَا
جَازَ عَلَیْکَ وَ أَمَّا الْعَدْلُ فَأَنْ لَا تَنْسُبَ إِلَی خَالِقِکَ مَا
لَامَکَ عَلَیْهِ.
التوحید (للصدوق)، ص: 96، معانی الأخبار، ص: 11. بحارالانوار، ج5،
ص17
در مورد فراز آخر روایت دو وجه دارد:
2. افعال بندگان را نباید به خدا نسبت داد؛ مثلا خدا زنا را ذم کرده است. العیاذ بالله نباید مانند برخی از فلاسفه زنای بندگان را به خدا نسبت داد.
امام صادق علیه السلام: کسی که خدا را به خلقش تشبیه کند٬ به خداوند شرک ورزیده است. وای بر آنان...
مَنْ شَبَّهَهُ بِخَلْقِهِ فَقَدِ
اتَّخَذَ مَعَ اللَّهِ شَرِیکا وَیْلَهُم...
کفایة
الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص: 260 به سند صحیح
امام صادق (علیه السلام) فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی جدا از خلقش و خلقش جدا از او می باشند، (نه جدایی مکانی) و هر چیزی که نام شیء بر آن توان نهاد مخلوق است مگر خداوند عز و جل. و خداوند آفریننده همه چیز است، والاست آنکه هیچ چیز مانند او نیست و او شنوا و بیناست.
عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خِلْوٌ مِنْ
خَلْقِهِ وَ خَلْقَهُ خِلْوٌ مِنْهُ وَ کُلُّ مَا وَقَعَ عَلَیْهِ اسْمُ شَیْءٍ
مَا خَلَا اللَّهَ فَهُوَ مَخْلُوقٌ وَ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ تَبَارَکَ
الَّذِی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
الکافی
(ط - الإسلامیة) ج1 ص 83
در
معارف اهل بیت علیهم السلام در برابر این سوال که خداوند کجاست و از کی بوده، بر این
حکمت متین تاکید شده است، که خداوند خود خالق زمان و مکان است و بر آن ها مقدم. و
این معنا ندارد که بگوییم خداوند کجاست و از کی! در حالی که در مکاتب سطحی نگر عرفانی
در پاسخ می گویند خداوند همه جا و در همه زمان هاست! و ناگزیر به هزار سخن انحرافی
بعد از این تن می دهند! و سر از وحدت وجود و جزء داشتن خداوند و انکار خلق و قدم
خلق و صدها تناقض دیگر در می آورند!
پستهای مرتبط:
تباین ذاتی خدا و مخلوق
هرچه به ذهن آید حتی اگر دقیق ترین معانی باشد مخلوق است...
آنچه در ذهن و قلب ما پدید آید خود مخلوقی بیش نیست...
کسی که ادعای دیدن و رؤیت خداوند در دنیا و آخرت را بکند، دین ندارد!
عن امیر المؤمنین ع:... الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا
عَلَى الْبَلَاءِ وَ لَا تُحَرِّکُوا بِأَیْدِیکُمْ وَ سُیُوفِکُمْ هَوَى
أَلْسِنَتِکُمْ وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ یُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَکُمْ
فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ
رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ مَاتَ شَهِیداً وَ
وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ
عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّیَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَیْفِهِ فَإِنَّ لِکُلِّ
شَیْءٍ مُدَّةً وَ أَجَلًا.
نهج
البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 282، خطبه190
امام
صادق علیه السلام : یکی از بزرگان دین بنی اسرائیل آن قدر خداوند را عبادت کرد که
مثل چوب باریک شد. خداوند به پیامبر آن زمان وحی کرد که به او بگو خداوند می
فرماید: به عزت، بزرگی و عظمتم سوگند اگر آن قدر مرا عبادت کنی که مانند پیه در
دیگ آب شوی، از تو قبول نخواهم کرد، مگر این که از دری که دستور داده ام بسوی من
بیایی.1
عبادت شیطانی!!!
به سند
معتبر از امام صادق علیه السلام: چون ابلیس به سجده برای آدم علیه السلام امر شد، گفت: پروردگارا به
عزتت سوگند که اگر مرا از سجده برای آدم معاف بداری، چنان عبادتی تو را خواهم نمود
که ابدا هرگز کسی تو را مثل آن عبادت نکرده باشد. خداوند تعالی فرمود: «براستی که
من دوست دارم به آن نحو که اراده کرده ام عبادت شوم.»2
و عمل مخالف سنت در واقع بدعت است.4
و لذاست که بنا بر روایات متواتر همواره باید کارمان را با کتاب و سنت تطبیق بدهیم، و صرف عبادت بلکه تعبد ظاهری اشخاص، دلیل بر جایگاه بالای آنان نیست. و حتی از جهت دیگر فرموده اند: به طولانی بودن رکوع و سجود افراد نگاه نکنید. (کافی1؛ باب1) چه برسد به روش هایی که در شرع نیست!
قال الله: انما یتقبل الله من المتقین
1.عنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: عَبَدَ
اللَّهَ حِبْرٌ مِنْ أَحْبَارِ بَنِی إِسْرَائِیلَ حَتَّى صَارَ مِثْلَ الْخِلَالِ
فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِیِّ زَمَانِهِ قُلْ لَهُ وَ عِزَّتِی
وَ جَلَالِی وَ جَبَرُوتِی لَوْ أَنَّکَ عَبَدْتَنِی حَتَّى تَذُوبَ کَمَا تَذُوبُ
الْأَلْیَةُ فِی الْقِدْرِ مَا قَبِلْتُ مِنْکَ حَتَّى تَأْتِیَنِی مِنَ الْبَابِ
الَّذِی أَمَرْتُکَ.
ثواب
الاعمال و عقاب الاعمال ص۴۷۷ باب عقاب من اتی الله من غیر باب، بسند صحیح
2. عن الصادق ع: أُمِرَ إِبْلِیسُ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ فَقَالَ یَا رَبِّ وَ عِزَّتِکَ إِنْ أَعْفَیْتَنِی مِنَ السُّجُودِ لِآدَمَ ع لَأَعْبُدُکَ عِبَادَةً مَا عَبَدَکَ أَحَدٌ قَطُّ مِثْلَهَا قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَیْثُ أُرِید. قصص الأنبیاء للراوندی ص۴۳ بنقل از کتاب النبوة للصدوق ره عن ثقاته
3. إنَّ کُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ کُلَّ ضَلَالَةٍ سَبِیلُهَا إِلَى النَّارِ ... قَلِیلٌ فِی سُنَّةٍ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرٍ فِی بِدْعَةٍ. (تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج3، ص: 70)
4. أمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: السُّنَّةُ مَا سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْبِدْعَةُ مَا أُحْدِثَ مِنْ بَعْدِه... (معانی الأخبار، ص: 155)
امام سجّاد علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرد: هرکس مرد یا زن مؤمنی را خوار کند یا به خاطر فقر و نداری کوچک بشمرد؛ خداوند او را در روز قیامت شهره و رسوا می گرداند. و هر کس به مرد یا زن مؤمنی تهمت بزند یا درباره اش چیزی بگوید که در او نیست؛ خداوند او را بر تپه ای از آتش می ایستاند تا از [عهده یا گناه] آن چه گفته بیرون رود. و مؤمن نزد خداوند بزرگتر و گرامی تر از ملک مقرّب است و هیچ چیز نزد خدا دوست داشتنی تر از مرد یا زن مؤمن توبه کار نیست و مؤمن را در آسمان آن چنان می شناسند که انسان زن و فرزند خود را می شناسد.
«حتی یخرج ممّا قال فیه» یعنی تا تهمتی را که زده است؛ ثابت کند و از عهده اش بیرون رود و چون نمی تواند ثابت کند؛ در عذاب می ماند. و یا این که یعنی آن قدر عذاب بچشد تا پاک شود و معنای اول به عرف زبان نزدیکتر است.